چکیده:
در این نوشتار مبانی و منابع «مشروعیت» و نیز «شاخصها و خصیصههای» دولت طالبان موسوم به «امارت اسلامی»، از منظر فلسفه سیاسی نقد و بررسی شده است. بنابراین هدف مقاله که بهروش تحلیلی-توصیفی و مفهومی-انتقادی تدوین شده است، بررسی تحلیلی انتقادی مبانی مشروعیت و شاخصهای نظری-عملی امارت اسلامی طالبان است. از بررسی تحلیلی-انتقادی این موضوع به این نتیجه میرسیم که طالبان با سلطه مجدد بر افغانستان، در این کشور «دولت لویاتان قومی-مذهبی» تشکیل داده است. دولت لویاتان طالبان، به مبانی و مفاهیم مشروعیتساز مرسوم در عرف بینالملل وفاداری ندارد؛ و مبانی مشروعیت خود را مبتنی بر «فقه حنفی»، عرف «پشتونوالی» و سنت «لویه جرگه» میداند که هیچکدام از آنها مبنای عام و معتبر مشروعیت در عرف ملی و بینالمللی بهشمار نمیروند. شاخصهای دولت فاقد مشروعیت طالبان عبارتند از: ترکیب پشتونیزم با توتالیتاریسم، قومیتگرایی و مردسالاری و تلفیق استبداد سیاسی با استبداد مذهبی. فقدان مشروعیت ملی و جهانی با شاخصهای فوق، سبب شدهاند که از امارت اسلامی به «دولت لویاتان قومی-مذهبی»، یا «رژیم ترس و وحشت» تعبیر کنیم.
This article tries to criticize the foundations and sources of
"legitimacy" as well as the "indicators and characteristics" of the
Taliban government known as the "Islamic Emirate" from the
perspective of political philosophy. Therefore, the purpose of the
article, which was compiled in an analytical-descriptive and
conceptual-critical method, is a critical analysis of the bases of
legitimacy and theoretical-practical indicators of the Islamic
Emirate of the Taliban. From the analytical reading and critical
review of this issue, we come to the conclusion that the Taliban has
formed an "Ethnic-Religious Leviathan Government" in this
country by regaining control over Afghanistan. The government of
the Taliban is not faithful to the principles and concepts of
legitimacy in the international custom; And they considers the basis
of their legitimacy to be based on "Hanafi jurisprudence", the
custom of "Pashtunwal" and the tradition of "Loyeh Jirga", any of
which is not considered a common and valid basis of legitimacy in
national and international custom. The indicators of the illegitimate
government of the Taliban include: combination and integration of
Pashtunism with totalitarianism, ethnicism and patriarchy, and
political tyranny with religious tyranny. The lack of legitimacy of
the nation and the world with the above indicators has caused us to
describe the Islamic Emirate as "the government of the ethnicreligion",
or "the regime of fear and terror.
خلاصه ماشینی:
این نوشتار که از «امارت اسلامی طالبان» به «دولت لویاتان قومی-مذهبی» تعبیر کرده است، میکوشد براساس کنشهای سیاسی (سیاستهای اِعلامی) و شاخصهای رفتاری (سیاستهای اِعمالی) جنبش قومی-مذهبی طالبان، این مدعا را مورد تحلیل و تفسیر قرار دهد.
(فیاض، 1396: 52) بنابراین اینکه در فلسفه سیاست بحث میشود که کسی حق حاکمیت و آمریت دارد که از مقبولیت مردمی برخوردار است، یا مطابق قانون حکومت میکند یا حق حاکمیت دارد، ناظر به همین مسئله، یعنی «پیشینی بودنِ» مسئله مشروعیت و تقدم آن بر عمل/قدرت سیاسی است.
این عناصر و مفاهیم که از آنها به مبانی و منابع مشروعیت دولت لویاتان طالبان تعبیر کردهایم، عبارتند از: مذهب حنفی، عرف پشتونوالی و سنت لویه جرگه که بهاجمال مورد بحث قرار میگیرند.
با عنایت به این نکته، اکنون این پرسش را مطرح میکنیم و آن اینکه: چرا طالبان از توتالیتاریسم حمایت میکند و در قامت و هیئت یک جنبش توتالیتر قومی-مذهبی یا بهتعبیر نگارنده، به شکل دولت لویاتان قومی مذهبی ظاهر شده است؟ همانگونه که کارل پوپر فیلسوف سیاسیِ اتریشی بهخوبی بدان اشاره کرده است، توتالیتاریسم ناشی از نظریۀ «اخلاق توتالیتر» است که خاستگاه گروهی و قبیلۀ دارد.
برایناساس، امروزه بوضوح مشاهده میکنیم که دولت لویاتان قومی-مذهبی طالبان از عناصر اصلیِ تشکیلدهندۀ مشروعیت یک نظم سیاسی؛ و بهعبارتی بهتر از مبانی و منابع متداول و رایج مشروعیتساز حکومت در جامعۀ اسلامی افغانستان، یعنی مشروعیت سیاسی داخلی (مشروعیت ناشی از آرا و خواست مردم) و مشروعیت سیاسیِ بینالمللی (بهرسمیتشناسیِ امارت اسلامی طالبان از سوی کشورها) و نیز مشروعیت دینیِ مبتنی بر اندیشۀ قویم اسلامی و نه مذهب حنفی، برخوردار نیست؛ و امارتیها از این مبانی و مفاهیم رایج در عرف بینالمللی بهره نمیگیرند.