چکیده:
انقلاب علمی در قرن 17 و به دنبال آن پیشرفتهای صنعتی در قرن 18 میلادی، زمینهی دو تحول عمده در فضای شهر و برنامهریزی شهری را پدید آورد؛ ابتدا لیبرالیسم در قامت کلاسیک خود با تاکید بر مفاهیم آزادی و کاهش نفوذ دولت در اقتصاد و سپس تغییرات انبوه و ناگهانی ناشی از تحولات صنعتی در شهرها رخ نمود. حرکت لیبرالیستهای سوار بر موج تغییرات در شهرهای صنعتی، نتایج زیانباری همچون افزایش فاصله طبقاتی، ایجاد قطبهای دارا و ندار و نابرابری در تعریف و دریافت حقوق شهروندی برای شهروندان را به دنبال داشت. در اواخر قرن نوزدهم، با تاثیرپذیری فضای شهرها از مباحث مطرح شده توسط خردمندان درباره لزوم توجه به زندگی اقشار مختلف، اندیشهی لیبرالیستها به سمت توجه به لزوم برقراری رفاه اجتماعی از طریق دست شفابخش نامرئی بازار در آستین اقتصاد آزاد، چرخش یافت و نئولیبرالیسم متولد شد. پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی-تحلیلی به دنبال تشریح جایگاه حقوق شهروندی در برنامهریزی شهری مبتنی بر اندیشه نئولیبرالیسم میباشد. دادههای مورد نیاز پژوهش از طریق مطالعات اسنادی گردآوری شده و به صورت کیفی در جهت تعیین مولفههای اساسی حقوق شهروندی مورد تحلیل قرار گرفته است. نتایج پژوهش نشان میدهد در برنامه-ریزی شهری نئولیبرال، ابعاد اجتماعی و مدنی حقوق شهروندی با هدف ارتقای سطح رفاه اجتماعی مورد تاکید قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
com چکيده انقلاب علمي در قرن ١٧ و به دنبال آن پيشرفت هاي صنعتي در قرن ١٨ ميلادي، زمينه ي دو تحول عمده در فضاي شهر و برنامه ريزي شهري را پديد آورد؛ ابتدا ليبراليسم در قامت کلاسيک خود با تاکيد بر مفاهيم آزادي و کاهش نفوذ دولت در اقتصاد و سپس تغييرات انبوه و ناگهاني ناشي از تحولات صنعتي در شهرها رخ نمود.
در اين دوران ، با آغاز رکود تورمي بعد از چند دهه ، کارکرد اقتصاديِ ليبراليسمِ اجتماعي، سرمايه داريِ دولتي و دخالت دولت در پهنه هاي اقتصادي و اجتماعي مورد انتقاد واقع شد (حاتمي نژاد و فرجي ، ١٣٩٢: ١٨؛ تقوايي و سروري، ١٣٨٤: ١٥٨).
پيام اقتصادِ آزادِ ليبراليسم در زبان شهر، در سايه دخالت اندکِ دولت ، محيط زندگي شهرها را به شدت تحت تأثير قرار داد و زمينه کافي را براي فشار اقليتِ دارا بر اکثريتِ تهيدستِ جامعه فراهم کرد که آثار اين امر در از هم پاشيده شدن محيط زندگي انسان ها، کوT سرمايه داران به محله هاي مسکونيِ گران بها و تجمع قشر تهيدست در محله هاي شلوغِ مرکز يا حاشيه شهرها، به عنوان ارمغان ليبراليسمِ کلاسيک ، نمود يافت (عزيزي، ١٣٩٦: ٤٥١-٤٦٠؛ کمالي زاده ، ١٣٩٧).
بر اين اساس ، مباني نظري مفاهيم شهروندي و حقوق شهروندي ، تحت تأثير جهاني شدن ، ساختار برنامه ريزي بسياري از شهرها را تحت تأثير قرار داده است (گيدنز، ١٣٨٤: ٧٧؛ & Modai-Snir ٢٠١٨ ,Van Ham).