چکیده:
یکی از مناقشات معاصر در فلسفه اسلامی، مناقشه در اصالت آن است که به امکان آن میپردازد. این مسئلة هویتی، در تاریخ و آیندة فلسفه اسلامی تأثیر بسزایی دارد. نظرات منکران اصالت فلسفه اسلامی شامل مستشرقان و مورخان غربی و برخی از عرب¬زبانان و مخالفان هر گونه فلسفه دینی را میتوان تقلیلگرایانه دانست. در این دیدگاهها فلسفه اسلامی به اموری چند فروکاسته شده است: فلسفهای مقلدانه از فلسفه یونان؛ کلام و الهیات اسلامی؛ فلسفه عربی. مستشرقان و مورخان مخالف، فلسفة یونانی را اصل و فلسفة اسلامی را فرع بر آن دانسته¬اند. برخی مخالفان با رویکرد عدم سازگاری دین و فلسفه تلاش جهت ایجاد فلسفة اسلامی را بیهوده دانسته و با عدم امکان فلسفة دینی ازجمله فلسفه اسلامی، قید اسلامی برای فلسفه به عنوان علم تعقلی را جایز ندانسته و فلسفة اسلامی را همان کلام و الهیات پنداشته¬اند. مخالفان دیگر از جمله عرب¬زبانان از نامیدن فلسفه اسلامی امتناع ورزیده و با توجه به زبان، آن را فلسفه عربی نامیدهاند. ایشان فلسفه عربی را مختص به نژاد عرب پنداشته و همان را محقق در تاریخ فلسفه می¬دانند. این مقاله به بررسی و نقد مدعیات تقلیلگرایانة مذکور پرداخته تا اصالت فلسفه اسلامی را به عنوان واقعیت تاریخی اثبات و حتی از ضرورت آن دفاع نماید.
one of the contemporary controversies in islamic philosophy is the controversy over its authenticity, which refers to its possibility. this issue of identity has a great impact on the history and future of islamic philosophy. the views of the deniers of the authenticity of islamic philosophy, including orientalists and western historians, and some arabic speakers and opponents of any religious philosophy, can be considered reductionist. in these views, islamic philosophy has been reduced to several items: imitative philosophy from greek philosophy; kalam and islamic theology; arabic philosophy, orientalists and opposition historians have considered greek philosophy as the principle and islamic philosophy as a branch of it. some opponents of the approach of incompatibility of religion and philosophy have considered the attempt to create islamic philosophy in vain and with the impossibility of religious philosophy, including islamic philosophy, have not considered islamic constraint on philosophy as a rational science and have considered islamic philosophy as kalam and theology. other opponents, including arabic speakers, have refused to call it islamic philosophy, calling it arabic philosophy due to its language. they consider arabic philosophy to be specific to the arab race and the same was ascertained in the history of philosophy. this article examines and critiques these reductionist claims in order to prove the historical reality of the authenticity of islamic philosophy and even to defend its necessity.
خلاصه ماشینی:
یکی از مسائل این نگرش، مسئلة هویت فلسفه اسلامی است که در دورة معاصر، بویژه توسط مورخان و مستشرقان مطرح شده و نظریات موافق و مخالفی را در پي داشته است كه در مجموع ميتوان آنها را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد: 1) فلسفة اسلامی همان فلسفة یونان بوده و چيزي جز ترجمه، شرح و تقلید نیست.
به اعتقاد دیبور سیر تاریخی فلسفه در جهان اسلام نشان ميدهد که فلسفة اسلامی از فلسفهيي ديگر اخذ شده و ابتکار و خلاقیتی در آن ديده نمیشود و نسبت به فلسفهيی که پیش از آن بوجود آمده بود، مطلبي تازه بمیان نیاورده و حتی برای حل مسائل قدیمی چیز جديدي بدست نداده است؛ خلاصه آنکه، فلسفة اسلامی در عالم فکر و اندیشه، مسائلي تازه ندارد که آن را خاص كند (دیبور، 1343: 32).
اگر این تفاوت، ناچیز و حتی نادرست انگاشته شده، تنها به اين دليل بوده که ملاک و معیار تفلسف، فلسفة یونان قلمداد شده اما اگر معیار، روح فلسفه و تأمل عقلانی در مبانی و مبادی هستی تلقي گردد، فلسفه اسلامي فلسفهيی است که دربارة پرسشهای بنیادین تأمل كرده، داراي مسائل خاص خود بوده و به دیگر نظامهای فلسفی، ازجمله فلسفة یونان نگاه انتقادی داشته است.
بنابرين ميتوان گفت فلاسفة اسلامی از معلمان یونانی صرفاً مسائل فلسفی را فرانگرفتند بلکه با آنها در تفکر شریک شده و راههایی را یافتند که با ورود و سیر در آن، بتوانند نظام فلسفی جدیدی بنیان نهند و این توفیق تنها با توجه به آموزههای دینی برای آنها حاصل شد، زیرا آنها در دورهيی به تجدید فلسفه پرداختند که دیانت اساس و مدار همة امور بود و فیلسوف اسلامی میبایست نسبت دین و فلسفه را تعيين ميكرد و به تفکر در آن ميپرداخت (اکبریان، 1386: 42).