چکیده:
به اذعان بسیاری از صاحبنظران و اندیشمندان، حلقه نخست زنجیره توسعه و پیشرفت هر کشوری، خواست، اراده، تعهد و تخصص مسئولان، کارگزاران و مدیران متولی کارکردهای آن کشور میباشد و این مهم قابل دستیابی نیست مگر آن که نظام شایستگی بر این روند حاکم باشد. بررسی و مطالعات ادبیات، پیشینه و عملکرد شایستهسالاری و نظام شایستگی در خارج از ایران و مقایسه آن با ایران نشان از آن دارد که حوزه تأکید در کشورهای پیش رو در این زمینه، غالباً در سطح جامعه (حوزههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و …) بوده که از طریق سازوکارهایی اثرات خود را بر سازمانهای دولتی گذاشته است. در حالیکه اقدامات صورت گرفته در ایران عمدتاً در حوزه سازمانها بوده، که البته به آن نیز نگاه جامع و مؤثری نشده است. به عبارت دیگر برخی مدیران ـ و یا حتی متخصصان مدیریت ـ در ایران با محدودکردن نگاه خود به مقوله شایسته-سالاری، آنرا مقولهای ـ صرفاً ـ مرتبط با یکی از کارکردهای مدیریت منابع انسانی سازمانها و شامل موضوعاتی چون انتخاب و انتصاب مشاغل مدیریتی تصور کرده و از این رو، در چارچوب معیارهای شایستگی، مدلهایی را برای آن در نظر میگیرند و همین معیارها را ملاک سنجش و ارزیابی شایستهسالاری سازمآن های بزرگ و دولتی قرار میدهند. شاید علت آنکه بسیاری از این مدلها منجر به شایستهسالاری در این سازمآنها نمیشود، ناشی از آن باشد که این موارد تنها نمودهای ظاهری یک نظام شایستگی هستند و مفهوم شایستهسالاری مقولهای فراسازمانی است. همچنانکه هرگونه تحول و توسعه نقش منابع انسانی سازمانها جز با تحلیل توأم ابعاد درون و برون سازمانی اثربخش نخواهد بود، استقرار و آسیبشناسی شایستهسالاری نیز نیاز به معیارها و شاخصهایی دارد که همزمان عوامل و پارامترهای محیطی و درون سازمانی را در کنار یکدیگر مورد بررسی قرار دهد و به این مهم نگاهی جامع داشته باشد. در این مقاله سعی بر آن است تا ضمن مروری بر ادبیات، چالشها و مدلهای مرتبط مقوله شایستهسالاری، در قالب یک مدل، الگویی جامع برای بررسی (و استقرار) شایستهسالاری سازمانهای دولتی ایران ترسیم شود.