چکیده:
تأثیر استراتژی و ملاحظات استراتژیک بر پدیده جنگ، چه در تصمیم برای اجرا یا عدم اجرای جنگ و چه بر نحوه اجرای آن، غیرقابلانکار است؛ اما پاسخ به این پرسش که کدامیک از وجوه حقوق جنگ از این ملاحظات متأثر گردیده و این تأثیر در هر یک از این وجوه به چه شکل بوده است؟ حقوق جنگ در کلیت آن بهواسطه مدنظر قرار دادن این ملاحظات به شکل یک مجموعه حقوق اصل محور، با سعی در توازن میان اصل ضرورت نظامی و اصل انسانیت، شکلگرفته و به همین دلیل قواعد آن دارای ویژگی عموم و اطلاقند. چنین ویژگیهایی تفسیر و اجرای حقوق جنگ بهویژه اصول بنیادین آن را بیشتر مستعد تأثیر ازاینگونه ملاحظات قرار میدهد. این مقاله درصدد آن بوده است که این تأثیرات را بهویژه بر اصل ضرورت نظامی شناسایی نموده و وجوه و نحوه این تأثیرات را بر اصل مذکور آشکار سازد. یافتههای این تحقیق نشان داد که اگرچه ملاحظات استراتژیک بر اصول اساسی و قواعد حاکم بر حقوق جنگ تأثیر بسزایی داشته اما اغلب توسط حقوقدانان و مراجع قضایی بینالمللی این حوزه نادیده انگاشته شده است.
The impact of strategy and strategic considerations on the phenomenon of war, whether in deciding whether or not to wage war or how it is waged, is undeniable. But the answer to the question of which aspects of war law have been affected by these considerations, and what has been the impact on each of these aspects? The law of war as a whole is formed by considering these considerations as a set of principled rights, by trying to strike a balance between the principle of military necessity and the principle of humanity, and for this reason its rules are general and applicable. Such features make the interpretation and application of the law of war, especially its fundamental principles, more susceptible to the influence of such considerations. This article seeks to identify these effects, especially on the principle of military necessity, and to reveal the aspects and manner of these effects on the principle. The findings of this study showed that although strategic considerations have had a significant impact on the basic principles and rules governing the law of war, they have often been ignored by jurists and international judicial authorities in this field.
خلاصه ماشینی:
در منابع خارجي نيز حقوقدانان بسيار اندکي در اين خصوص به پژوهش پرداخته اند که مهم ترين آثار آن ها به شرح ذيل است : ١- نگاشته هاي آقاي يورام دينشتاين ١ در مهروموم هاي ١٩٨٢ و ٢٠٠٤ در جلد سوم مجموعه دانشنامه حقوق بين الملل با عنوان «ضرورت نظامي» که با توجه کافي به رابطه ميان اصول پايه حقوق جنگ ، رابطه آن ها را در تأثر از ملاحظات نظامي بررسي مينمايد.
٣- تاريخچه 1 - Military strategy در تمام تاريخ مدون حقوق جنگ از زمان شکل گيري اولين متون مربوطه در قرن ١٩ ميلادي در کل سه اصل اساسي تشکيل دهنده زيربناي حقوق مخاصمات مسلحانه بوده و حقوق مذکور بر اساس اين سه اصل در حال تحول است : ١- اصل ضرورت نظامي ١: که بر اساس آن متخاصمين حق دارند هر ميزان و هر نوع از نيروي لازم را براي غلبه و تسليم کردن دشمن با حداقل هزينه زمان ، ماده و سرمايه بکار برند.
بايد اعتراف نمود که در شکل گيري حقوق مخاصمات مسلحانه ضرورت نظامي به گونه اي در قواعد ذکر نشده است که نشان دهنده ايجاد الزام بر انجام يک عمل و يا ممنوعيت از انجام آن باشد بلکه در هر جا که اين اصل مورداستفاده قرارگرفته است در معناي اجازه ٤ براي انجام يک عمل بوده 1 - Military Necessity - Chivalry2 - humanity3 - Permission4 است .
S. (2007), "The Doctrine of Military Necessity and the Protection of Cultural Properties during Armed Conflicts", California Western International Law Journal, Vol. 37, No. 2 - Mc Coubrey, H.