چکیده:
یکی از شیوههای نوین در زمینه آموزش، یادگیری با انتظار آموزش است. بر اساس این رویکرد، از یادگیرندهها درخواست میشود تا در حین یادگیری مهارتهای مورد نظر، با هدف آموزش مطالب یادگرفته شده به دیگران، به یادگیری بپردازند. هدف از تحقیق حاضر، مقایسه تاثیر دو روش یادگیری با انتظار آموزش در مقابل روش سنتی یادگیری با انتظار آزمون بر کارکردهای اجرایی و یادگیری حرکتی ضربه پات گلف بود. تحقیق حاضر از نوع نیمه تجربی بود و در دو گروه آزمایشی و طی سه روز اجرا شد. شرکتکنندگان شامل 24 فرد بزرگسال (همگی مرد؛ میانگین سنی ۸۱/۱± 58/۲۲ سال) بودند که بصورت دردسترس از محیط دانشگاه، انتخاب شدند و بطور تصادفی در دو گروه آزمایشی تمرین مهارت ضربه پات گلف با انتظار آموزش در مقابل تمرین مهارت با انتظار آزمون شدن، قرار گرفتند. یافتههای حاصل از تحلیل واریانس مرکب، تحلیل واریانس یکراهه، و همچنین تحلیل کواریانس چندمتغیره، نشان داد، گروهی که به روش یادگیری با انتظار آموزش تمرین کرده بود، نسبت به گروه کنترل، هرچند در مرحله اکتساب (07/0=P)، و شاخص بازداری پاسخ (06/0=P)، برتری نداشت، در آزمونهای یادداری (03/0=P)، انتقال (01/0=P) و همچنین شاخص حافظه کاری (02/0=P)، برتری معناداری از خود نشان داد. بطور خلاصه، میتوان نتیجه گرفت، یادگیری با انتظار آموزش به دیگران، به واسطه بهبود حافظه کاری، یادگیری حرکتی را بهبود خواهد داد، لذا، پیشنهاد میشود، در محیطهای آموزشی، این شیوه نوین تمرین، بیشتر مورد توجه و استفاده مربیان قرار گیرد.
Purpose: The purpose of the present study was to compare the effect of two learning by expecting to teach versus traditional learning styles on executive functions and motor learning of golf putting skill.
Methods: The present study was a quasi-experimental and was performed in two experimental groups for three days. Participants consisted of 24 adults (All males; mean age 22.58 ± 1.81 years.) who were selected convenience and randomly assigned to two experimental groups. Participants performed six blocks of 10 trials each day with 5-minute rest intervals.
Results: The results of mixed ANOVA, one-way ANOVA and MANCOVA showed that in the acquisition phase (p = 0.07) and the response inhibition index (p = 0.06), the group of expecting to teach had no superiority to the control group, in the retention (p = 0.03) and transfer tests (p = 0.01) and also working memory index (p = 0.02), the group of expecting to teach had superiority to the control group.
Conclusion: In summary, it can be concluded that learning by teaching to others will improve motor learning by improving working memory. Therefore, in educational settings, it is suggested which this new style of practice can be useful.