چکیده:
مازندران همواره در جایگاه یکی از کانونهای اصلی زندگی و فعالیت بهائیان درسطح کشور مطرح بوده است. نقش و تاثیر بهائیان مازندران در سطح ملی، وجود موسسات و تشکیلات بهایی و نیز پشتوانههای مالی فرقهی یادشده در این منطقه بر این جایگاه و اهمیت صحه میگذارد. در همین راستا، پژوهش با طرح این سوال اساسی که: پراکندگی جغرافیایی بهائیان در مازندران عصر پهلوی چگونه بود؟ به روش توصیفی ـ تحلیلی دریافته است که عمدتا شهرهای میانی یعنی ساری، بابل، بابلسر (بهنمیر) و قائمشهر (شاهی) در جایگاه کانون اصلی جمعیتی و متعاقبا فعالیت فرقهی بهائیت در دورهی پهلوی مطرح بوده است. این مسئله نمیتواند با موقعیت سیاسی، مذهبی ـ اجتماعی و اقتصادی این شهرها بیگانه باشد. علاوه بر این، نور و تنکابن (شهسوار) جمعیتی از بهائیان را در خود جای داده بود. نور بدان علت که موطن اجدادی بهاءالله بوده و بعدها نه صرفا بهعنوان روستایی مقدس، بلکه در مقام مامنی برای رهبران فرقه مورداستفاده بود. تنکابن و تابعش رامسر بهدلیل تبدیل آن به شهری با صبغهی درباری و بهعلت استقرار کاخها و تفریگاههای متعلق به خاندان سلطنت و درباریان، دارای جایگاه مهمی در تاریخ بهائیت بوده است. ضمنا اهمیت و جایگاه این شهرها در تاریخ فرقهی مذکور با پیشینهی تاریخی، جمعیت، دایرهی نفوذ، وجود مراکز آموزشی و... تحلیلپذیر خواهد بود.
Mazandaran, as one of the main demographic and at the same time identity-historical centers of Baha'i, has been of particular interest to Baha'i leaders. A geography where a significant part of the history and history of the leaders and followers and as a result of the Baha'i community took place in it, and it was considered a sacred land for them. The creation and establishment of educational institutions, and schools at the top, have been the efforts of Baha'i circles in general and in Mazandaran in particular. In addition, the long period of operation of Baha'i schools in Mazandaran, compared to other Baha'i schools in the country, has been one of its distinctive features. Therefore, the research raises this basic question: what was the status of the establishment and development of Baha'i schools in Mazandaran in the contemporary history of Iran? It has been found through a descriptive-analytical method that important centers of Baha'i population such as Sari, Babol, Behnmir and Qaimshahr had the most Baha'i schools. At the same time, they caused reactions during their long-term activity. A part of the society of this stage, considering the educational and material attractions of such schools and the current conditions, showed favor to it, and of course, another part had a critical and sometimes opposing view towards it, which itself was influenced by the Baha'i circles and, of course, the application of the ideology of the Baha'i sect in policy making. And the management of such schools is returned.
خلاصه ماشینی:
در همـين راسـتا، ـپژوهش ـبا طرح اين سؤال اساسي که : پراکندگي جغرافيايي بهائيان در مازندران عصر پهـلوي چگو ـنه ـبود؟ ـبه روش توصيفي ـ تحليلي دريافته است که عمدتا شهرهاي مياني يعني ساري، بابل ، بابلسـر (بهنمير) و قائم شـهر (شاهي) در جايگاه کانون اصلي جمعيتي و متعاقبا فعاليت فرقه ي بهائيت در دوره ي پهـلوي مطـرح ـبوده است .
براي نمونه در يکي از اين اسناد به جلسه ي ضيافت گونه ي محفل بهائي بابل در سالن حظيرة القدس ، واقع در لرمحله و با حضور ١٥٠ نفر از بهائيان اين شهر اشاره شده ؛ جلسه اي که بيشتر به گزارش فعاليت هاي ماهانه ، به اشتراکگذاري اخبار بهائي در سطح ايران و جهان ، برنامه ريزي و تصميم گيري در خصوص فعاليت هاي محفل ، ابلاغ دستورات رهبران ملي و جهاني و...
سند سري ديگر ساواک که مربوط به نوزدهم فروردين ماه سال ١٣٤٦ش است از برگزاري جلسه ي ضيافت بهائيان با حضور ٢٠٠ نفر و در محل حظيرة القدس اين شهر خبر ميدهد [اين گزارش ها البته خود از اهميت و جايگاه تشکيلات بهائي و متعاقبا نفوذ آنان در ساختار سياسي قدرت پهلوي، به ويژه در بابل ، حکايت دارد].
در هر صورت ، ارطه يکي از کانون هاي مهم جمعيتي و در عين حال تبليغي بهائيت در اواخر قاجاريه و نيز عصر پهلوي و ظاهرا داراي مدرسه اي با صبغه ي بهائي بوده (ايقاني، ١٣٨٠: ١٠٥).
وجود محفل روحاني و نيز مدرسه اي با صبغه ي بهائي خود حکايت از اهميت اين روستا براي فرقه ي موردبحث در مازندران عصر پهلوي دارد.