پرونده یک فیلم: «طعم آب هویچ مرا به خانه دوست خواهد برد»: رویاهائی که به حقیقت می پیوندد ادب و هنر

"اپیزود سوم:بار دیگر خرگوش را در تصویر داریم که وارد داروخانه دیگری می‌شود و از مسؤول داروخانه-که لاک‌پشت‌ متفکری است-مجددا سراغ هویج را می‌گیرد. خرگوش کسل می‌شود و چرتش می‌گیرد و می‌خوابد اما لاکی که قلبا ایمان دارد زندگی همچنان ادامه دارد، بی‌صدا و نوک پنجه به سمت خط پایان مسابقه-که همان تک‌ تابلوی بالای جاده مارپیچ است-حرکت می‌کند(3)(صد البته‌ دوربین تا آن دینش را نشان می‌دهد). اپیزود:پس از این‌که ده دقیقه از فراگرفتن سیاهی گذشته‌ و درحالی‌که احتمالا اکثر تماشاچیان،سالن نمایش را ترک کرده‌اند، تصویر خرگوش-باچسبی در گوشه پیشانی و یک ردیف گنجشک‌ که دور سرش رژه می‌روند-مجددا روی پرده ظاهر می‌شود و از فروشنده عصبی‌مزاج نادم می‌پرسد:«ببخشید آقا اب اویژ دارید؟» جامپ کاتی به یک فیلم انیمیشن که نشان می‌دهد داروخانه‌چی‌ پشیمان یک پارچ آب هویج برای خرگوش خریده او را برای‌ هویج گذاشتن پیش دامپزشک برده است. غضنفر حیت‌یرزاده (فیلم اینترنشنال ریل سینما) @چرا یک خرگوش روشنفکر می‌خواهد حتما از یک داروخانه‌ هویج بگیرد!پرسشی که با تیزهوشی تا انتها از سوی کارگردان‌ بی‌پاسخ می‌ماند و بار دیگر ایمان او را به بیهودگی هنر سینما و بلاهت مفرط تماشاچیان فرهیخته آن را به زیبایی به نمایش می‌گذارد. خرگوش باهوش ساکن مزرعه سبز هستم اولین مشوقم در زمینه سینما یک دانشجوی پزشکی بود که حین آزمایش واکسن‌ (به تصویر صفحه مراجعه شود) جدیدش روی من،پی به وجود مقادیر معتنابهی هنر در خون من برد و بلافاصله مرا به تلویزیون معرفی کرد تا در چند قسمت مجموعه‌ «گرگ بلا،خرگوش ناقلا»ایفای نقش کنم. خاطرم هست که برای ایفای نقش این کاراکتر یکی‌ از منتقدین روشنفکر نشریه تخصصی خودمان را خدمتتان معرفی کردم‌ اما شما فرمودید:«بد نیست ولی گوش‌هایش به اندازه کافی دراز نیست»."