خلاصه ماشینی:
"به جهت دیگر ثغرکش اکبر که بعد از عهد شاهنشاه مفقود شده بود و از کشفیات زیرخاکی این نادره دوران بود باز به مطب محقر ثغرکشی رجعت کرده و بوی بد دهان مردمان نااهل را باید تحمل کند و سرب به حلقشان بچپاند چون دیگر نمی‌تواند سرب به قلب مطربان بتپاند!
رئیس‌جمهور فنارسه بعد از اینکه نقصانی در دو چشم مبارکش حادث شده برای نجات تئاتر فنارسه که رو به نابودی است پی‌جوی منجی اعظمی بوده که به دلالت دکترنا فرشی ابن فرشی از طریق خط بریلی که بدان آشنا نیست به کشف مولانا «خوانش‌گر اعظم» نایل شده و بدو نامه کرده که به فنارسه رفته، مقیم شود و علاوه بر نجات مطربان آن دیار، یونیورسیتی سوربن را هم احیا کند و به کثیری دیگر از شرقیان مدرک «تو خازیم سیکل» اعطا کند.
از او پرسش کرده‌اند که: اساتید شما در این سفر که باشند؟ و او فرموده است: دو تن در این سفر ما را مرشدی کنند و از آنان هیچ نام نبرده است، الا اینکه یکی از آن دو از نسوان باشد و دیگری از رجل!
نمامان ما از دو لب مبارک فرشی ابن فرشی بوق‌چی‌باشی شنیده‌اند که به مدیر محترم اعظم اکرم اجرایی و مالی و کاری و باری و ساری شهر بلد کبیر تهران گزارش می‌کرده که: این خ‍ردک سمنانی‌زاده بی‌سواد علاف که دشمن مولانا کوهکن است و کینه خسرو خوبان به دل دارد به جهت اینکه پنج کس از سانسور‌چیان که ارشد آنان من بودم و معاونت من با ثغرکش اعظم بود و وزارتش با حاج بابک‌خان بازیگرزاده و صد البت به ملازمت «امیر فرصت‌طلب‌زاده ناکام» کارش به فجر مردود کردیم که دلمان خنک شود!"
(
, 
, 
)
