خلاصه ماشینی:
"حالا دیگر برنتین نیست و آرنی عزیز شده است.
یرلین کمی قبل از مرگ پدر حالش بد شده و آرنی او را مست و خمار خواب به اتاق برده تا شاهد چیزی نباشد.
» بله معلوم میشود آرنی پریده میان آن دو؛ و بله دست مسلح کافی را به شکم جاک کوبانده است و همین طور یرلین را ترغیب کرده است به دیگران بگوید «جاجا» آمده و خبر خیانت جاک را آورده است.
در یادداشتی که در لت آخر بروشور امضا کرده نیز طراحی تصویر مجسمة معروف آزادی، که چهرة آدمهای نمایش از میان شعلههای آن میتابد، در لت اول؛ اشاره به این نکته میکند که دست افراشتة مجسمة آزادی دستی است که مار در آستین دارد.
اما کارگردان به این مسئله، که آسان هم نیست، تن در نمیدهد و شیوهای فرمیکال و تئاتریتر برای کارگردانیاش اختیار میکند به قول جامها تهی و بطرها خالی.
او بازیگری از احجام و تنظیم میزانسن با فضا را در این شیوه میداند و اگر بازی پرتاب چهار پایه بین «جاک» و «آرنی» را که در «دیر راهبان» ین «آلفونسو» و یکی از «کشیش»ها برگزار میشد نادیده بگیریم؛ تنها اشتیاق و اعتقاد او را به این رنگبندی و حجمگرایی نشان میدهد.
در این بازی هر که به دست آرنی از دور، خارج میشود آن انتها، دورادور صحنه با پارچهای سفید بر جسم مرده، مرگش را اعلام میکنند.
نصب این قابها بر دیوار با ترتیبی که دارند فضای فرم را برای کارگردان غنی و انباشته میکند و همین طور یاد و حضور شدید برنتین عزیز در قلب «یرلین» را نشانه میشود."