چکیده:
آموزش و پرورش مدرن و معاصر در ایران، به قدمتی تقریبا یکصد ساله، بخش معتنابهی از منابع این دوره از تاریخ کشورمان را به خود اختصاص داده است. علیرغم اینکه در این نظام یکی از اصیل ترین و وسیع ترین قشر فرهنگی تاریخ، یعنی معلمان، شرکت داشتهاند و همه نهادها، گروهها و آحاد جامعه به نوعی در تحقق اهداف آن مشارکت دارند، با این وجود اکنون با بغرنج ترین مشکلات و چالشها مواجه میباشد، به گونه ای که بسیاری از محققان و اندیشمندان جامعه، ریشه اغلب مشکلات، نابسامانیها، نارساییها و بحران های اجتماعی را در سیستم و فرایند آموزشی جستجو و معرفی میکنند.
خلاصه ماشینی:
با توجه به اينکه در دنياي معاصر، سيستم آموزشي ابزار و تکيه گاه تمامي دولت هاي مـدرن براي نيل به توسعه پايدار و همه جانبه ميباشد، از اين رو، بايسته است سياستگزاران و مسئولين عالي نظـام بـا تجديـد نظـر در نگرش و روش هاي پيشين خود، و اعاده جايگاه و منزلت آموزش و پرورش در سلسله مراتب سازماني و اجتماعي، حساب جديـد 245 و بيشتري بر روي نقش و سهم نظام آموزشي و فراتر از يک ميليون معلم باز کنند تا آنها نيز بنوبـه خـود نقشـي شايسـته تر در اداره کشور و پيشبرد امور و نيل به جامعه مطلوب ايفا کنند.
در صورتي که از حوزه و منظر فرهنگ ، آهنگ توسعه پايدار داشته باشيم ، آيا با رجحان آموزش و پرورش و مدرسه به مرکزيـت معلم ، فرايند توسعه تسهيل و تسريع نميگردد و هزينه آن کاهش نمييابد؟ براي توليـد، تمـرين و نهادينـه کـردن ارزش هـايي چون آزادي، عدالت ، مدارا، همزيستي، همفکري، تعامل فردي و گروهي، قانونگرايي و ساير توانمنـديها و مهارت هـاي فـردي و اجتماعي آيا نياز به زيرساخت آموزشي و تربيتي به محوريت مدرسه ومعلم نيست ؟ با توجه به اينکه دانش آموزان و فرزندان ما (اين سرمايه ها و مديران آتي جامعه )، بيشترين و بهترين ايام مفيد عمـر خـود را در محيط هاي آموزشي و در کنار معلمان سپري ميکنند، و از سوي ديگر با عنايت به ضريب نجابت ، تعقل ، آرامش ، سلامت نفـس ، خلوص و اثربخشي صنف معلمان (در مقايسه با ساير صنوف )، آيا اين محيط و اين قشـر سـالمترين و قابـل اعتمـادترين حلقـه جامعه براي بسترسازي و نهادينه کردن تحولات فرهنگي، اجتماعي و سياسي نيست ؟ متاسفانه به رغم همه نقش و اهميتي که نظام آموزشي در اعتلا و انحطاط و توسعه و عقب ماندگي جوامع معاصـر ايفـا کـرده و ميکند، با اين وجود هنوز قادر به احراز جايگاه واقعي خود در ادبيات سياسي- اجتماعي و فرهنگ برنامه نويسـي و بودجـه ريزي ما نشده است ، و همچنان در ذهن مسئولين ارشد نظام و در زندگي مردم نه «سوژه اصلي» که مسئله اي فرعي و حاشيه اي بـاقي مانده است .