چکیده:
دولت سنتی ایران در اواخر دوره قاجاریه دچار زوال و انحطاط گردید و امکان استمرار آن وجود نداشت. پس از آن نهاد دولت طی ادوار تاریخی مختلف تحول نمود و این فرایند تا دوره جمهوری اسلامی تداوم یافت. پرسش اصلی در مقاله حاضر این است که بنیانهای نهادی دولت در جمهوری اسلامی کدام است؟ فرضیه ما بر مبنای رویکرد نهادگرایی تاریخی این است که بنیانهای نهادی دولت در ایران امروز متاثر از میراث نهادی دولت سنتی، تحول نهادی دولت در مقطع سرنوشتساز انقلاب مشروطه، وابستگی به مسیر نفت از دوره پهلوی و تحول نهادی دولت در مقطع سرنوشتساز انقلاب 1357 است. از این رو دولت در ایران پس از انقلاب اجزای مختلفی از دولت سنتی، دولت مشروطه و دولت اسلامی را در خود ترکیب نموده است. این عناصر که در ترکیبی ناسازگار با یکدیگر قرار گرفتهاند دارای بنیانهای معرفتی و ریشههای تاریخی متفاوتی بوده و به همین دلیل ساخت درونی دولت را دچار تعارض نمودهاند. در این پژوهش جهت تبیین ماهیت منحصربهفرد دولت در جمهوری اسلامی به صورتبندی تئوریک جدید با عنوان «دولت مانتیکوری» پرداختهایم. بر این مبنا فهم منطق درونی دولت، چگونگی شکلگیری و استمرار سیاستهای کلان در حوزههای مختلف و در نتیجه آسیبشناسی حکمرانی در جمهوری اسلامی، مستلزم فهم ماهیت مانتیکوری دولت، میراث نهادی و ریشههای تاریخی آن میباشد.
The traditional Iranian state experienced decline and decay during the late Qajar period, and its continuity was not possible. After that, the institution of state underwent transformations throughout various historical periods, and this process continued until the Islamic Republic era. The main question in this article is what are the institutional foundations of the state in the Islamic Republic of Iran? Our hypothesis, based on the historical institutionalism approach, is that the institutional foundations of the state in Iran today are influenced by the institutional heritage of the traditional state ment, the institutional transformation of the state in the critical juncture of the constitutional revolution, the dependence on the oil path in the Pahlavi period, and the institutional transformation of the state in the critical juncture of the 1979 revolution. As a result, the state in Iran after the revolution has combined various elements of the traditional state, the constitutional state, and the Islamic state. The elements that have been combined in an incompatible mixture have different epistemological foundations and historical roots, and therefore, have caused internal conflicts within the state structure. In the present study, a novel theoretical configuration called the “Monticore State” was introduced to explain the unique nature of the state in the Islamic Revolution. On this basis, understanding the internal logic of the state, the formation and perpetuation of macro-scale policies in various areas, and, consequently, the pathology of governance in the Islamic Republic requires understanding the Monticore nature of the state, its institutional legacy, and its historical roots.
خلاصه ماشینی:
در بعد دوم مسئله نفت و پيامدهاي آن بر فرايند دولت سازي در ايران است ، از اين منظر نيز در دولت هايي همچون ايران که ورود درآمدهاي نفتي به ساختار اقتصاد آن ها پيش از تکوين نهادي دولت مدرن رخ داده است ، مسير تحول نهادي دولت ، مکانيسم هاي دروني اقتصاد سياسي و الگوي روابط دولت با محيط پيرامون خود وابسته به مسير نفت گرديده است .
در اين پژوهش جهت تبيين بنيان هاي نهادي دولت در جمهوري اسلامي، متاثر از بينشي که نهادگرايي تاريخي در اختيارمان قرار ميدهد ابتدا به ميراث نهادي دولت در ايران پيشامدرن پرداخته و سپس به تحول نهادي دولت در دو مقطع سرنوشت ساز انقلاب مشروطه و انقلاب ١٣٥٧ خواهيم پرداخت و نشان خواهيم داد که ماهيت دولت در ايران امروز به واسطه سير تاريخي تکوين و تحول آن ، پيچيده ، چند وجهي، مرکب و متعارض است .
در اين پژوهش با صورتبندي تئوريک مفهوم «دولت مانتيکوري» از يک طرف ادبيات دولت رانتير در تبيين ماهيت دولت در ايران پس از انقلاب را تقليل گرايانه دانسته و نفت را متغيري واسطه و نه مستقل در تبيين ماهيت دولت در نظر ميگيريم و از طرف ديگر به دنبال گشودن افق جديدي جهت تبيين هاي اقتصاد سياسي در جمهوري اسلامي بر مبناي ماهيت منحصربه فرد دولت و منطق خاص دروني آن هستيم .
نفت اگرچه متغيري مستقل در شکل گيري رويکرد تجديدنظرطلبانه جمهوري اسلامي نسبت به نظم جهاني موجود نبوده است اما در عين حال کاهش درآمدهاي نفتي در ايران پس از انقلاب به واسطه فشارهاي ناشي از اقتصاد سياسي بين الملل ، به گونه اي که سهم نفت از توليد ناخالص داخلي به کمتر از ده درصد برسد نقش تعيين کننده اي در تغيير کنش دولت دارد.