چکیده:
موضوع انسجام متن از دیر باز مورد توجه بسیاری از محققان و پژوهشگران آثار ادبی است. هرکدام به فراخور مهارت و علاقه خود به بررسی آثار، چه از گذشته و چه از دوران معاصر پرداختهاند. همه آنها درصد زیادی از مطالعات خود را بر اساس رویکرد زبانشناسی نقش گرا مایکل هلیدی و رقیه حسن (1985) پیش بردهاند. برخی یک اثر را با تمام عناصر انسجامی بررسی کردهاند و عده ای تنها به یک مقوله از آن پرداختهاند. در این پژوهش که برپایه بررسی بیش از15 مقاله که همگی از نظریه هلیدی و حسن در انسجام متن بهره بردهاند، سعی بر آن شده تا داستان کوتاه سنگر و قمقمههای خالی که یک اثر پست مدرنیستی است را مورد تحلیل و واکاوی قرار دهیم. ابتدا تمام واژگانی که در شمار اجزاء انسجام واژگانی قرار میگیرد، شناسایی و نوشته میشودسپس بر اساس آمار بدست آمده از هرکدام درصد میگیریم و در نهایت مشخص میشود این داستان چند درصد انسجام دارد و کدام عنصر بیشتر به کار رفته است. آنچه که در این پژوهش بدست آمد این بود که در این داستان حرف ربط بیشترین بسامد را داشته است و علت این اتفاق بیشتر به دلیل سبک نویسنده و نوع نگارش داستان است. تکرار حرف ربط بیشترین نقش را در منسجم کردن متن داستان دارد زیرا پراکندگی موجود در بین جملهها تنها با حرف ربط گرد هم جمع میشوند و داستان را شکل میدهند.
خلاصه ماشینی:
بررسی انسجام واژگانی در داستان کوتاه سنگر و قمقمههای خالی نوشته بهرام صادقی برپایه نظریه هلیدی و حسن دکتر سیدمحتشم محمدی فاطمه اختردانش چکیده موضوع انسجام متن از دیر باز مورد توجه بسیاری از محققان و پژوهشگران آثار ادبی است.
در این پژوهش که برپایه بررسی بیش از15 مقاله که همگی از نظریه هلیدی و حسن در انسجام متن بهره بردهاند، سعی بر آن شده تا داستان کوتاه سنگر و قمقمههای خالی که یک اثر پست مدرنیستی است را مورد تحلیل و واکاوی قرار دهیم.
» بهرام صادقی است که روایتگر داستان دوشیزه سکینه داستان «سنگر و قمقمههای خالی» میشود که بیشتر وقتش را به خواندن مجلات زنان میگذراند: «عکس خود را فرستادم و مقاله نوشتهام که به تمام ملل دنیا بفهمانم که در سایه تحولات روزافزون ما بانوان ایرانی هم از چادر و چاقچورهای قدیمی به در آمده و برای خود کانون و روزنامه و بنگاه و تشکیلات و مطبوعات درست کرده و دست به دست سایر فنومنهای اجتماعی از قبیل مردان و کودکان و جوانان و نیروهای صنعتی و انتظامی داده خودمان و ارابه تاریخ را به جلو سوق میدهیم»اما تمام ذهنش در اشغال آرزوی ازدواج است و سرانجام در قسمت سوم داستان قصه کودک یکساله که به دلیل سن کم و نداشتن تجربه زندگی حرفی برای گفتن نمیماند تنها واکنش مردم، آقای کمبوجیه و سکینه خانم در مورد نیمه دیگر اوست که فوت شده است و همگی نشان دهنده افکارو اظهار نظرهای آنان است و هرکدام برراهی رفته است.