چکیده:
در این مقاله به بررسی جایگاه معلولیت در شعر و ادب فارسی میپرداز د. در هر جامعه میبایست اقدامات مناسب برای پیشرفت بهبودی فیزیکی، درکی و روان شناختی، توان بخشی و حضور مجدد اجتماعی افراد معلول باید مورد توجه قرار گیرد در این صورت است که استعدادهای بالفعل این افراد شکوفا خواهد شد. در تاریخ زبان فارسی نیز نویسندگان و شاعران زیادی زیستهاند که تاثیر به سزایی را از خود به جای گذاشتهاند. شاعران آینیه تمام نمای جامعه هستند که با طبع لطیف و هنرمندانه خویش لطیف ترین و ظریف ترین نکات را بیان داشتهاند. به طور مثال رودکی یکی از شاعرانی است که با توجه به اینکه نابینا بوده است به نحوی با زبان هنری خویش شعر را میسروده است که هر خواننده ی بینایی میتوانسته محیط شاعر را تخیل کند. هر فرد معلولی حق دارد که مساوی با دیگران به موجودیت فردی، جسمی و ذهنیاش احترام گذاشته شود زیرا شخص معلول هیچ تمایزی با دیگر افراد ندارند و گاهی الگوی دیگران نیز خواهند شد و الگوی زمان خویش میشوند. در ادبیات فارسی نیز این چنین افرادی آثار ممتازی از خود به جای گذاشتهاند.
خلاصه ماشینی:
ادبیات هنری است که با تخیل و روحیات آفریننده اثر مرتبت است و شاعران وادیبان نیز آیینه تمام نمای جامعه هستند و آن را در اشعار خود به تصویر میکشند و معلولیت آن ها در این امر نه تنها مانع نبوده بلکه گاهی نیز به آنان یاری رسانده.
مولوی «فیه ما فیه» همچنان ارواح را در عالم قدس خوشی از ذکر حق واستغراق در حق بود همچون ملایکه اگر ایشان بواسطه اجسام رنجور و معلول شدند و گل خوردنشان خوش میاید نبی و ولی که طبیباند میگویند که ترا این خوش نمی آید و این خوشی دروغست ترا خوش چیزی دیگر میآید آن را فراموش کرده خوشی مزاج اصلی صحیح تو آنست که اولّ خوش میآمد این علت ترا خوش میآید (گزیده فیه مافیه، (۱۳۷۰):ص23) رشیدالدین و طواط «مقطعات» شماره ۲۴ - در حق صابر بن اسمعیل ترمذی صبر کردن ز طلعت چو تویی عقل را سخت مستحیل آمد هذیانی، که در مرض گویند قطعه من از آن قبیل آمد در فراق تو سخت معلولم شاید ار شعر من علیل آمد جامی «هفت اورنگ» سلسلةالذهب «دفتر اول» بخش ۱۲۳ - بر تحریص و تحریض بر پاس داشتن انفاس و منع و زجر از تضییع و اهمال آن: بکشد جانت را به جذبه حب سوی بالا ازین غیابه جب کرد این ضیف پاک بر تو نزول مکن او را به عیب ها معلول ای بسا میهمان که بر تو فرو آمد از آسمان قدس و علو جامی «هفت اورنگ» «سبحةالابرار» بخش ۱۲۷ - عقد چهلم در التماس از مطالعه کنندگان که به نظر شفقت و نیکویی نگرند و از طریقه بدخویی و بدگویی در گذرند: عیب اگر هست کرم ورز و بپوش ور نه بیهوده چو حاسد مخروش عیب پوشیست ز احباب مهم حبک الشی ء یعمی و یصم عیب جویی هنر خود کردی عیب نادیده یکی صد کردی گاه بر راست کشی خط گزاف گاه بر وزن زنی طعن زحاف گاه بر قافیه کان معلول است گاه بر لفظ که نامقبول است گاه نابرده سوی معنی پی خرده گیری ز تعصب بر وی چون تو از نظم معانی دوری زین قبل هر چه کنی معذوری (برات محمدی، (۱۳۹۰):ص2) رشیدالدین میبدی «کشف الاسرار و عدة الابرار» ۵- سورة المائدة- مدنیة النوبة الثالثة: بصائر ایشان معلول و مدخول کرد تا دیده تمییز نداشتند و فرق ندانستند میان ربوبیت و عبودیت.