چکیده:
موضوع اقتصاد و رابطۀ آن با بخشهای نظامی در یک کشور، با عنوان اقتصاد دفاع، موضوع بسیار مهم و پیچیدهای است که از زوایای مختلف میتواند تجزیه و تحلیل شود. اقتصاد دفاع یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار در اقتصاد هر کشوری شناخته شده است. اقتصاددانان جنبههای مختلف این حوزه را در بخشهای مختلف اقتصادی از جمله بدهی اقتصادی، رشد اقتصادی، تجارت بینالمللی و رژیمهای سیاسی مطالعه کردهاند. بر اساس این مطالعات، عوامل گوناگون اقتصادی، سیاسی و راهبردی میتواند بر تقاضای هزینۀ دفاعی تأثیرگذار باشد. همچنین در کشورهای دارای درآمد نفتی، یکی از عوامل اقتصادی مؤثر بر هزینۀ دفاعی میتواند اندازۀ درآمدهای نفتی باشد که بهعنوان منبع مالی برای هزینۀ نظامی در این کشورها به شمار میآید. نوع رژیم حاکم بر یک کشور نیز از عوامل اصلی تعیینکنندۀ مخارج دفاعی در آن کشور قلمداد میشود. در دهههای گذشته بسیاری از این مطالعات بر بررسی رابطۀ رژیمهای سیاسی و هزینههای نظامی متمرکز شدهاند. چارچوب نظری موجود در این رابطه حاکی از رابطۀ منفی بین این دو است. در مطالعۀ حاضر، رابطۀ بین متغیر رژیمهای سیاسی ارائهشده در مطالعۀ سارا شو (2008) و هزینههای نظامی کشورهای حوزۀ خلیج فارس، در بازۀ زمانی سالهای 2000 تا 2020 بررسی شده است. ارزیابی این رابطه با استفاده از روش پانل پویا و برآوردکنندۀ GMM و با متغیرهای رژیمهای سیاسی، نسبت هزینههای نظامی به تولید ناخالص داخلی، درآمدهای نفتی، هزینههای بهداشت و درمان و مخارج دولت بدون هزینههای نظامی صورت پذیرفت که نتایج حاکی از وجود رابطۀ منفی بین رژیمهای سیاسی و مخارج نظامی است. این نتیجه با مطالعات محققان اقتصادی ذکرشده در این پژوهش نیز همخوانی دارد. مطالعۀ حاضر در راستای سایر مطالعات صورتگرفته، بیان میکند که افزایش هزینههای نظامی هیچ ارتباطی با درآمدهای نفتی ندارد؛ بنابراین، میزان هزینههای نظامی متأثر از عوامل دیگری بهجز درآمدهای نفتی است.
The issue of economy and its relationship with military sectors in a country under the title of defense economy is a very important and complex issue that can be analyzed from different angles. Defense economics has been recognized as one the most important factors in any country. Economist have been studying different aspects of this area regarding economics factor such as debt, growth, international trade and political regimes. Different economic, political and strategic factors can affect the demand for defense spending. In countries with oil income, one of the economic factors affecting defense spending can be the amount of oil income, which is considered as a financial source for military expenditures in these countries. Also, the type of regime that governs a country can be considered one of the main factors that determine defense spending in that country. In the last decade, many of these studies focused on investigating the relationship among political regimes and military expenditure. The theoretical framework illustrated that there is a negative relationship between these two variables. In this study, we aimed to investigate this relationship among Persian Gulf countries us in Hsu (2010) political variables and the ratio of military expenditure from 2000 to 2020. We also used dynamic panel approach with GMM estimator and with the variables of political regimes, the ratio of military expenditures to GDP, oil revenues, healthcare expenditures, and government expenditures without military expenditures to evaluate this relationship. The results depicted that there is a negative relationship between political regimes and military expenditure confirming the latter research in this area. This result was consistent with the studies of economic researchers given in this research. Moreover, the results showed that the rise of military expenditure does not have any correlation with oil rents. Thus, the amount of military expenditure has more prior factors than oil revenue.
خلاصه ماشینی:
ارزيابي اين رابطه با استفاده از روش پانل پويا و برآوردکنندة GMM و با متغيرهاي رژيم هاي سياسي ، نسبت هزينه هاي نظامي به توليد ناخالص داخلي ، درآمدهاي نفتي ، هزينه هاي بهداشت و درمان و مخارج دولت بدون هزينه هاي نظامي صورت پذيرفت که نتايج حاکي از وجود رابطۀ منفي بين رژيم هاي سياسي و مخارج نظامي است .
بر همين اساس ، بر آنيم در اين مطالعه تأثير رژيم هاي سياسي حاکم بر کشورهاي حوزه خليج فارس بر هزينه هاي دفاعي ، طي دورة ٢٠٠٠ تا ٢٠٢٠ و با استفاده از مدل هاي پانلي پويا بررسي کنيم و به اين سؤال پاسخ دهيم که آيا رابطۀ معني داري بين متغيرهاي مذکور در اين کشورها وجود دارد؟ ٢.
(Boa, 2011; Nordlinger, 1977; Töngür, Hsu & Elveren, 2015 در الگوي استاندارد نئوکلاسيک مرتبط با تقاضاي هزينه هاي نظامي ، فرض بر اين است که در جامعه دولت مي کوشد تا رفاه جامعه (W) به حداکثر برسد.
در نهايت ، مطابق مباني نظري ، مي توان بيان کرد که در اين تابع رابطۀ منفي بين رژيم هاي سياسي و مخارج نظامي برقرار است (گل خندان ، ١٣٩٧: ٥٥).
در اين مطالعه ، يک مدل عمومي مخارج نظامي (شامل متغيرهاي اقتصادي ، اجتماعي و استراتژيک )، با حضور شاخص هاي دموکراسي براي کشورهاي يادشده طراحي و به منظور برآورد آن از روش اقتصادسنجي فضايي استفاده شده است .
لگاريتم نسبت هزينه ها و مخارج نظامي نسبت به توليد ناخالص داخلي (منبع : يافته هاي تحقيق ) در نمودار (٢) نوع رژيم هاي سياسي کشورهاي بررسي شده ، بر اساس مطالعۀ شو (٢٠٠٨) آمده است .