چکیده:
مورگانتی و تاهکو از نوعی متافیزیک با عنوان «متافیزیک طبیعیشدۀ معتدل» دفاع میکنند. این طبیعیگرایی معتدل دربارۀ متافیزیک از یک سو، دربرابر طرح متافیزیک طبیعیشدۀ رادیکال فیلسوفانی چون لیدیمن و راس و، از سوی دیگر، طرحهایی در دفاع از استقلال متافیزیک، همچون طرح لری پاول و جاناتان لو، قرار دارد. در تلقی آنها، متافیزیک از حیث موضوع با علم همپوشانی و از حیث روش از آن استقلال دارد. در این مقاله میکوشیم ابتدا تصویری بسنده از این طرح طبیعیگرایانه، در تقابل با دیگر طرحهای مربوط به متاـمتافیزیک، ترسیم کنیم و سپس به بررسی و نقد آن بپردازیم. استدلال میشود که پروژۀ آنها از دو جنبه با چالش مواجه است. اولاً نمیتواند دفاع درخوری از همپوشانی موضوعیِ متافیزیک و علم داشته باشد؛ و ثانیاً نمیتواند معیار درخوری برای تحدید فعالیت متافیزیکی بر اساس طبیعیگرایی ارائه کند.
Morganti and Tahko advocate a kind of metaphysics that they call "moderate naturalized metaphysics." This moderate naturalism concerning metaphysics differs crucially with, on the one hand, Ladyman & Ross's radical project of naturalizing metaphysics and, on the other hand, proposals aiming to defend the autonomy of metaphysics, such as those of Larry Paul and Jonathan Lowe. Morganti and Tahko hold that metaphysics overlaps with natural sciences in terms of subject matter and has a sufficient degree of independence from it in terms of method. In this article, I will outline this naturalistic project, mainly in contrast with the meta-metaphysical views of Ladyman & Ross, Lowe, and Paul. Then I attempt to examine and criticize it, arguing that their project faces two main challenges. First, it cannot suitably address the overlap between metaphysics and science regarding the subject matter. Second, it cannot provide a criterion for limiting and constraining the metaphysical activity based on naturalism.
خلاصه ماشینی:
نکتة قابل توجه در این تلقی آن اسـت کـه دفـاع از آن ، موجـب مـی شـود متافیزیک واجدِ توجیه روش شناختی علمی شود (برای ملاحظـة واکـنش هـایی بـه ایـن تلقـی بنگرید به ٢٠١٢ Ladyman و ٢٠١٧ Saatsi).
از سوی دیگر، روش متافیزیک نیز همان روشِ علمی مدل سازی و استنباط بهترین تبیـین و به کارگیری فضائل نظری است : هر دو حوزه [متافیزیک و علم ] را می توان در مقام حوزه هایی فهم کرد که برای بسط و دفاع از نظریه ها بر مدل سازی متکی اند، و هردو از تعقل پیشینی برای استنباط بهترین تبیـین و انتخاب میان هم ارزهای تجربی استفاده می کنند.
سه ایده ای که در عین حال تصویری از نسبت متافیزیک طبیعـی شـدة معتدل و علم تجربی نیز ارائه می کند: نخست ، اینکه مشابهت های روش شناختی مهمی میان مدل سـازی متـافیزیکی و علمـی وجود دارد، و متافیزیک اساساً صرفاً از جهت عمومیت بزرگتر و چه بسا تقدم مفهومی اش با علم اختلاف دارد؛ دوم ، اینکه متافیزیک با وجود این ، عمدتاً یک دیسیپلینِ پیشینی است ، با خصوصیات منحصربه فرد و تقلیل ناپذیر؛ سوم ، اینکه علم نمایندة «زمین آزمون » دسـت کـم غیرمستقیمی برای فرضیه های متافیزیکی است ، فرضیه هـایی کـه بـه ایـن ترتیـب در همـان فرایندی که آنها را برای به دست دادن تفسیری از بهترین نظریه های علمی ما به خدمت مـی گیرد به تعبیری رگ و پی می یابند [و متجسم می شوند].
Ambiguity in naturalized metaphysics: a case study in the philosophy of time and theory of relativity.