خلاصه ماشینی:
دکتر قرصهايي براي اضطراب برايش تجويز کرد و گفت « استرس در زنان مدرن بيش از اندازه شده» .
*** شب بعد ماريآن دوباره از خواب پريد، تلاش کرد نفس بکشد اما نميشد.
، وقتي سعي کرد با دست لمساش کند سفت نبود بلکه نرم بود و گرم و مرطوب.
وقتي براي دفعه ي دوم اوغ زد سفتي تکان ديگري خورد و تکاني ديگر با اوغ سوم و بعد تکاني دوباره و دوباره و دوباره.
ماريآن نفس عميقي کشيد و براي اينکه خودش را نگه دارد لبه هاي روشويي را با دست گرفت.
** دکتر عذرخواهي کرد و به ماريآن توضيح داد: «اين نوع متداول از روند بارداري نيست.
ماريآن که خودش را سرزنش نميکرد نگاهش را از نوزاد به سمت دکتر بالا برد و نگاهي به او انداخت.
دکتر پرسيد:« ميخواهي مادر باشي؟» ماريآن دوباره نگاهي به پايين و به آغوشش انداخت.
خودش را جلو کشيد و دست ماريآن را گرفت و گفت: «البته که هستي».