چکیده:
مطالعه مناسبات جامعه و معرفت از کارکردهای جامعه شناسی معرفت است. در این زمینه بررسی تاثیرات جامعه بر نحوه تکون معرفت، منجر به مطالعه ویژگی های معرفت اجتماعی می گردد. کارل مارکس و مانهایم از متفکرانی هستند که بواسطه تاکیدات و اولویت های خاص بر نقش متغیرهای اجتماعی در شکل گیری معرفت اجتماعی در این تحقیق مورد نظرند. مارکس ضمن اعتقاد به تقدم عین بر ذهن، و تنزل واقعیت به هستی مادی، برای اقتصاد و عوامل تولیدی و نهایتا طبقه سرمایه دار در تولید اندیشه و معرفت اجتماعی نقش فزاینده ای قائل است. مانهایم نیز ضمن باور به اینکه ذهن انسان محصول شرایط اجتماعی است همه ساختارهای معرفتی انسان را وابسته به شرایط اجتماعی می کند. هردو از ظهور طبقه ای سرمایه دار و حاکم سخن می گویند که برای حفظ موقعیت و قدرت خود به تولید جهان بینی و ایدئولوژی و تداوم سلطه خود بر طبقه کارگر تلاش دارند. در این تحقیق، با مقایسه دیدگاه های مارکس و مانهایم، ضمن استخراج تشابهات و تفاوت های نظرات آنان، لوازم و نتایج دیدگاه هایشان نیز بررسی می گردد.
خلاصه ماشینی:
زیـرا جامعه و شرایط اجتماعی بستر تولید و قوام معرفت انسـان هسـتند و همـین امـر باعث می گردد تا مجموعه عوامل اجتمـاعی، اعـم از جغرافیـا، اقتصـاد، طبقـات و گروه ها، قدرت سیاسی و ثروت ، در نحوه تکون معرفت دارای نقش های متفـاوتی باشند که این امر اهمیت مطالعه ماهیت و ویژگی هـای معرفـت اجتمـاعی تولیـد شده را دو چندان می سازد.
از این رو، دیدگاه او در جامعه شناسی معرفـت و ارائـه تبیینی از معرفت اجتماعی دارای جایگاه بسیار مهمـی اسـت بـالاخص کـه او در 1 - Karl Marx بحث مزبور بر برخی عوامل مهم اجتماعی، چون قـدرت و اقتصـاد تاکیـد فـراوان میکند و اینکه در پردازش نظام جامعه شناختی خود بـه واقعیـت هـای اجتمـاعی زمان خود توجه تام دارد.
نقش طبقات در ایجاد ایدئولوژی به مثابه معرفت اجتماعی طبقات و ایدئولوژی تولید شده توسط آنها در جامعه شناسی معرفت مارکس دارای نقش اساسی هستند، زیرا حرکت مارکس از واقعیـت خـارجی و عینـی بـه سـوی ذهن است که در این فرایند، طبقات و تضاد طبقاتی و ایـدئولوژی تولیـد شـده از سوی آنها در شکل دهی نظام معرفتی توده مردم ، میتوانـد نقـش زیـادی داشـته باشد.
اگرچه دیدگاه مارکس درباره تاثیرگذاری عوامل اجتماعی بر شکل و محتـوای معرفت انسانی گویای واقعیت تاریخی زمان او و حتی در اعصار دیگر است ، اما باید توجه داشت که تاکید مطلق بر اصالت عامل اجتماعی و نفی هویت ذهن و اندیشه انسانی، به نظر نمیرسد که قرین صواب باشد، زیرا انسان بعنوان یک موجود عاقل و دارای اختیار در شرایط گوناگون اجتماعی دارای قدرت تصمیم گیری و مدیریت است و لذا میتواند نقش و تاثیر عوامل اجتماعی را کنتـرل کـرده و حتـی تغییـر دهد.