چکیده:
در طول تاریخ بشری، انسانهای زیادی بودهاند که به واسطه اعمال و رفتاری که از خود بروز دادهاند توانستهاند در تاریخ جایگاهی نیکو و مستحسن یا جایگاهی قبیح و شنیع بیابند و نام خود را شهره نمایند. یکی از این مشاهیر، اسکندر مقدونی است که در ادبیات و تاریخ ملل شرقی و غربی وارد شده و کشور گشایی او سرآغاز تحولی بزرگ نه تنها در تاریخ ایران بلکه در تاریخ جهان بود و به همین دلیل منشأ بروز آثار متعددی شده است. اسکندر در مآثر زبان پارسی مردی است چند چهره، گاهی رسول گونه است بمانند صورتی که از او در قصص الانبیاء و در اسکندر نامه نظامی ترسیم شده و گاه خردمندی فیلسوف مشرب و طالب افکار روحانی و عقاید عرفانی است بمانند صورتی که نظامی در اقبال نامه تصویر کرده است و زمانی فاتحی لشکر شکن است آن چنان که در شاهنامه فردوسی و کتب تاریخ همچون حیات مردان نامی پلوتارک و دیگر متون او را میشناسیم. مقایسه زندگانی افراد در میراث مکتوب ادبی و تاریخی به شناخت بهتر جایگاه آنان در تاریخ کمک میکند. در این مقاله، شخصیت افسانهای و تاریخی اسکندر از تولد تا مرگ را در پرتو دو منبع ادبی شرقی (شاهنامه فردوسی و اسکندر نامه نظامی) و یک منبع تاریخی غربی (حیات مردان نامی پلوتارک) مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.
Throughout human history , there have been many human beings who due to their action and
behavior , have been able to find a good or ugly place in history and make their name famous .
one of these famous people is Alexander the Great , who entered the literature and history of
Eastern and Western nation , and his conquests marked the beginning of a great change not only
in the history of Iran but also in history of the world , and for this reason , it became the source of
many works. In Persian language sources , Alexander is a multi –faceted man , sometimes like a
messenger , like the figure depicted in the stories of the prophets and Iskandarnameh and
sometimes the wisdom of the philosopher , who seeks spiritual and mystical thoughts , like the
one depicted in Iqbalnameh and sometimes he is a victorious conqueror that we know in
Ferdowsi’s shahnameh and Plutarch’s dook and other texts . comparing people’s lives in written
literary and historical heritage helps to better understand their place in history . in this article ,
the mythological and historical has been analyzed in two Eastern literary sources ( Ferdowsi’s
shahnameh and Nezami’s Eskandarnameh ) and the Western historical source ( life of the famous
men by Plutarch ).
خلاصه ماشینی:
دارا هم در فرار و گريز خود به شرق به وسيله دستوران خود کشته شد: دو دستور بودش گرامي دو مرد که با او بدندي بدشت نبرد يکي موبدي نام او ماهيار دگر مرد را نام جانوسيار چو ديدند کان کار بي سود گشت بلند اختر و نام دارا گذشت يکي با دگر گفت کين شوربخت ازين پس نبيند همان تاج و تخت ببايد زدن دشنه اي بر برش و گر تيغ هندي يکي بر سرش سکندر سپارد به ما کشوري بدين پادشاهي شويم افسري يکي دشنه بگرفت جانوسيار بزد بر بر و سينه شهريار (فردوسي، ١٣٨١ : ٤٩٠) ماهيار و جانوسيار نزد اسکندر آمدند و گفتند دشمنت را کشتيم اما اسکندر به انتقام خون دارا هر دو نفر را کشت : يکي دار بر نام جانوسيار يکي همچنان از در ماهيار دو بدبخت را زنده بر دار کرد سر شاه کشرا نگونسار کرد(همان ، ٤٩١) اسکندر چون بر بالين دارا رفت از او شنيد که : زمن پاک تن دختر من بخواه بدارش بآرام در پيشگاه کجا مادرش روشنک نام کرد جهان را بدو شاد و پدرام کرد اسکندر، روشنک را بزني گرفت و حکيم توس در بيتي احساسات مردم ايران درباره اين ازدواج را چنين توصيف ميکند: ببستند آذين بشهر اندرون پر از خنده لبها و دل پر ز خون (همان ، ٤٩٤) بايد دانست که دختر دارا (داريوش سوم ) که زن اسکندر شد استاتيرا نام داشت و رکسانه زن ديگر اسکندر دختر اکسيارتس از نجباي سغد بود که اسکندر با او ازدواج کرد و همين نام است که در ادبيات ما به روشنک تبديل شده و او را دختر دارا پنداشته اند.