چکیده:
در سال 1928 میلادی، فرمالیست معروف، «ولادیمیر پراپ» با بررسی صد قصۀ روسی، مطالـعۀ ساختاری قصههای عامیانه را آغاز کرد. در سالهای اخیر، الگوی وی به عنوان یکی از شیوههای رایج تحلیل ساختاری قصههای ملل، مورد توجه قرار گرفته است. از جمله آثار فولکلوریک با قدمتی عظیم و پشتوانۀ فرهنگی غنی، افسانههای محلی آذربایجان است که در این پژوهش بر اساس الگوی ساختاری پراپ، نقد و بررسی شده است. بههمین منظور، ده قصه از افسانههای محلی آذربایجان از کتاب افسانههای آذربایجان که صمد بهرنگی و بهروز دهقانی جمعآوری کردهاند انتخاب و سپس تجزیه و تحلیل شدهاند. در این پژوهش، تکرار، حذف و عدم توالی کارکردها کاملاً مشهود است. همچنین شش جفتکاری مختص قصههای مورد نظر به دست آمد که تابعیت کامل با ترکیب پراپ ندارد اما با به دست آمدن بیست و نه کارکرد از سی و یک کارکرد پراپ، میتوان به تطبیق الگوی پراپ با افسانههای آذربایجان پی برد.
The famous formalist, Vladimir Propp, began the structural analysis of the folkloric stories in 1928 by investigation 100 Russian stories. His model in recent years was studied as one of the common methods of structural analysis of the nation’s stories. Since the Azerbaijani stories, such as folklores with their great and rich precedence, have not investigated structurally, we have tried to study these stories with structural patterns. To do so, ten Azerbaijani Local legends from Samad Behranghi and Behrooz Dehghani selected and edited from Azarbaijani Legends Book and then they were analyzed according to Vladimir Propp theory. In this research, repetition, omission, lack of succession of the functions are obvious and 6-pair related to the studied stories were obtained which do not show complete compatibility with Propp theory. However, by achieving 29 functions from 31 Propp functions, it can found conformity of Propp theory with Azerbaijan legends.
خلاصه ماشینی:
نتایج تحلیل و بررسی دادهها نشان میدهد که ریشۀ این مفهومسازیها، در سبک زندگی روستایی و عشایری، عقاید و باورها، تأثیر فیزیولوژیکی عواطف و احساسات بر اندامهای بدن انسان و تخیلات و تصورات گویشوران نسبت به «خشم» قرار دارد؛ این سبک زندگی ایجاب میکند که مردم با طبیعت تماس مستقیم داشته باشند؛ از اینرو، از جنبههای خشن، ویرانگر و مخرّب طبیعت به مثابۀ حوزۀ ملموس برای بیان مفهوم انتزاعی «خشم» استفاده میکنند و باورها، تصورات و تخیلات خود در مورد تأثیر «خشم» بر اندامهای بدن را برای بیان مفهومسازیها به کار میبرند.
در قصۀ اول، پادشاه طی یک نیاز از پسرش میخواهد تا دوای چشم او را بیابد، این خواسته، قهرمان را برای حرکت سبب میگردد که میتوان آن را به عنوان کار دشوار نیز در نظر گرفت.
این پژوهش به دنبال بررسی مفهومسازیهای فرهنگی «خشم» در گویش بختیاری منطقۀ زز و ماهرو(1) در چارچوب زبانشناسی فرهنگی، با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی و با بررسی بیش از هفتصد مورد از مویهها، ضربالمثلها، عبارات و جملات مربوط به «خشم» است و به این پرسش پاسخ میدهد که در گویش مذکور، «خشم» چگونه مفهومسازی میشود و چه عناصری در این مفهومسازیها نقش دارند.
اینها، نمونههایی از مفهومسازیهای فرهنگویژه هستند که نشان میدهد سبک زندگی و تماس با طبیعت و تأثیر اجزاء طبیعت بر انسان، باعث نمود آنها در زبان میشود و به جنبههای مختلف تجارب انسان از طریق زبان عینیت میبخشد؛ بنایراین، میتوان نقش اجزاء و عناصر طبیعت را در مفهومسازیهای فرهنگی، بهویژه مفهومسازی «خشم» بررسی نمود و رابطۀ سبک زندگی روستایی-عشایری، عناصر طبیعت و اجزای بدن را در مفهومسازیهای فرهنگی مشخص نمود.