خلاصه ماشینی:
سولیوان در خاطراتش مینویسد که وقتی به شاه گفتم ما فکر میکنیم منافع غرب ایجاب میکند که از کشور بروید و نمیتوانیم شما را نگه داریم، تنها کاری که محمدرضا کرد این بود که مثل یک پسربچه از جا بلند شد و گفت: «حالا که باید بروم، کجا بروم؟!» گفتم: «مثلاً آمریکا.
میشود مصادیق فراوانی از خاطرات خود پهلویها و نزدیکانشان آورد که نشان میدهد خود اینها هم آزادی نداشتند، پس چگونه میتوانستند به مردمشان آزادی بدهند؟ از جمله مواردی که برای آزاد بودن رضاخان در تصمیمگیریها مطرح میکنند، گرایش او به آلمانها برای مقابله با انگلستان و روسیه است.
کدامیک از اندیشمندان ایرانی، از جمله شخصیتی مثل فروغی تشخیص دادند که یک قدرت فاشیستی درحال ظهور است و مصلحت ایجاب میکند که به سمت آن برویم؟ بستری که رضاخان و فروغی و سایر چهرههای سیاسی آن دوره در آن سلوک میکردند، بستر انگلستان بود.
بعد که محمد شورشیان دستگیر شد، برای اینکه آزاد شود گفت که این یک مجله کمونیستی است که منتشر میشود، در حالی که روی جلد مجله هم درج شده بود که بر اساس اندیشه ماتریالیسم دیالکتیک نوشته میشود.
حتی انگلستان هم که کشور را گرفته بود و در ذیل آنها آمریکاییها هم حضور داشتند و روسها هم در بخش خودشان فعالیت میکردند، برای اینکه بتوانند بهنوعی بدنه اجتماعی را کنترل کنند، هر یک حزبی را راهاندازی کردند.
با تأمل در سلوک شخصی رضاخان و محمدرضاشاه متوجه میشویم که خود آنها هم آزادی نداشتند و اینگونه نبود که آنها هرکاری را که میخواستند میتوانستند انجام بدهند؛ لذا زمانی که به آنها امر شد که بروند، تنها پرسشان این بود که کجا برویم؟!