چکیده:
در این پژوهش سعی شده فرایند خط مشیگذاری ازدیدگاه سیاسی مورد تجزیه وتحلیل قرار گیرد
و ضمن تعریف به بررسی واژههای سیاست ،سیاست قانونگذاریی اجرایی، احزاب سیاسی، قدرت و
منابع آن، گروههای ذینفع و ذینفوذ، منشاء تشکیل گروههای ذینفوذ پرداخته شده است، ونتیجه-
گیری میشود که خط مشیگذاری فرایندی سیاسی است به تعبیری دیگر خط مشیگذاری قبل از
آنکه انتخابی سنجیده و کاملا منطقی باشد حاصل بازیهای قدرت وداد و ستدهای سیاسی است
ویک اقدام وعمل سیاسی بشمار میآید.
خلاصه ماشینی:
منظور از رفتار سياسي مجموعه فعاليت هاي است که جزء فعاليت هاي سازماني نيستند ولي بـراي توزيـع مزايـا در سـازمان انجـام ميشوند (فارل و پيترسن ٤٠٥:١٩٨٢) سياست قانونگذاري اجرايي : رابطه بين سياست و مديريت به عنوان رابطه تعامل قانوني بوده تا دوگانگي و بايد هم چنين باشد در واقع سياست به عنوان اعمال قدرت ،قدرت بعلاوه استفاده ازساير منابع ،جهت ارتقا اهدافي که ضعيف اند ،دستور جلسات حزبي يا مصالح عمومي وسـيعتر ، مـيتواندتصـميمات اجرايـي و تلاش حساب شده اما دسته جمعي که عمدتا توسط مديريت به شيوه هاي مختلف حاصل ميشود را تحت تاثير قرار دهد .
گروه هاي ذينفوذحرفه اي زماني که بوروکراسـي هـا نتواننـد مسائل عمومي را به درستي تحليل کنند در اين زمينه ميتوانند نقش موثري داشته باشند(الواني و شـريف زاده ،١٣٨٧،ص ١٤٦) بـا توجـه بـه مطرح شدن نظريه هاي نوين در زمينه مديريت که الگوي حکمراني مطلوب يکي از آنها و به عنوان پاراديم نوين مديريت است حکمراني را يک الگو معرفي ميکنند در اين الگو نظامي از ارزش ها ، سياست ها و نهادها وجود داردبه وسيله اين نظام ، جامعه ميتواند اقتصاد ،سياست و مسائل اجتماعي خود را از طريق تعامل سه بخش دولت ، بخش خصوصي و بخش مدني مديريت کند آنچه در اينجا مورد تاکيد است يک نظام است .