چکیده:
مرگ و زندگی از دیرباز همچون دو دشمن سازش ناپذیر تجسم شدهاند. با وجود این، چنین مینماید که تعارض میان این دو مفهوم آشکار و بدیهی است. مسئله مرگء» زندگی و سرنوشت انسان بعد از مرگ توجه بسیاری از شاعران را در تمام دورهها به خود جلب کرده است؛ در نتیجه علاوه بر ادبیات قدیم» آدبیات معاصر نیز در بسیاری مواردء راوی احساسهایی بوده که ادبا در قبال مرگ و زندگی داشته و دارند.«در ادبیات هر ملتی به مسائل اساسی وجود» از جمله مرگ و زندگی بسیار میپردازند و ادبیات فارسی از این قاعده مستئنی نیست این مفاهیم به طور گستردهای در شعر فارسی نیز دیده میشود. (رضایی۲: ۱۳۸۹) اما دیدگاه هر شاعری در این مسئله، با دیگران فرق دارد و شاید تنها نقطه مشترک اندیشه شاعران معاصر این باشد که همگی برخوردی احساسی و رمانتیک با این مسئله دارند. زندگی و مرگ از تصویرهایی هستند که با کلام سایهء درآمیختگی جاودانه دارد. ابتهاج با تعریف دوباره آنها در اشعارش» برداشت قابل توجهی از این مفاهیم ارائه داده است. در این پژوهش با رویکردی میان رشتهای و با اسفاده از مبانی ادبیات و روانشناسی نشان داده خواهد شد. سایه در دفتر شعر نخستین نغمهها که مربوط به دورهی جوانی اوستء متاثر از شعر پیشینیان است. این دفتر که تجربههای اولیهی اوست یکدست نیستند. اوج خلاقیت او در دفترهای سرابء تاسیان و سیاه مشق است که مربوط به دوره میانسالی اوست. و ویژگیهایی که این روانشناسان برای خلاقیت انسان بیان میکنندء در این دفترها مشاهده میشود. در ادامه با اتکا به نظریهی معنادرمانی (لوگوتراپی) فرانکل به بررسی مفهوم مرگ و زندگی در شعر سایه پرداخته میشود. مفهوم مرگ و زندگی در بعضی از اشعار سایه به دلیل تاثیر شرایط اجتماعی و فضای حاکم بر شعر آن دوره با بدبینی همراه است. سایه دورهای از بیمعنایی و پوچی را نیز تجربه کرده است. او با مجذوب شدن در طبیعت فرهنگ و هنر که از راههای معنایابی در نظریهی فرانکل است. سعی میکند در مسائل هستی ژرف اندیشی کند و معنایی برای زندگیاش بیابد. به غیر از برخی از اشعار سایه که تعداد آنها هم زیاد نیستء او زیباترین مفاهیم را از مرگ و زندگی ارائه میدهد؛ به طوری که مرگ مفهوم کامل کننده زندگی را دارد و با مرگ است که زندگی معنا پیدا میکند.