چکیده:
برای افراد جامعه ای که تعلیم و تربیتش بدون بحث و انتقاد امور را میپذیرد، و بدون تفکر منعکس مینماید، خطری در کمین است که انسانی فاقد توان و نیرو در جامعه پدید میآورند، تدریس در بیشتر مدارس ما به معنای انتقال معلومات از ذهن معلم به شاگرد میباشد، کمکم ذهن دانش آموزشان انباشته از مطالبی که با نیاز و فکرش متناسب نیست و باعث میشود مانند طوطی آنچه را که آموختهاند تکرار کنند بتدریج از یادگیری ایجاد کسالت میکنند و نه تنها در سازندگی آنها نقش موثری ایفا نمیکند بلکه زمینه رکود علمی و دلزدگی از فعالیتهای علمی را فراهم میکند چون آموزش مانند لباس متحدالشکل به تمام دانش آموزا با استعدادهای مختلف و روحیات گوناگون بطور یکسان ارائه میشود در دهه های اخیر الگوهای تدریس برای استفاده از راهبردها و روشهای تدوین یافته است که به شاگردان کمک کند تا به عنوان افراد رشد یابند، بر توانایی تفکر روشن و اندیشمندانه خود بیافزایند و مهارتها و تعهدات اجتماعی خود را توسعه دهند