چکیده:
اگرچه مورخان زیادی اعم از ایرانی و خارجی، علل حوادث و تحولات انقلاب مشروطة ایران (1286-1284ش) را بررسی کردهاند، اما تعداد کمی از این مورخان، تئوریهای انقلاب را به شکل نظامند در مورد این تحولات مورد آزمون قرار دادهاند. بلکه برعکس، تقریبا همه اعم از مورخان ایرانی کلاسیک جنبش مشروطه و همچنین عمدة مورخان معاصر ایران اعم از ایرانی و غربی به طور غیرنظامند و اغلب ناآگاهانه از رویکردی مشابه آنچه که برای اولین بار توسط توکویل مطرح شد، استفاده کردهاند و از دیگر تئوریهای انقلاب از جمله تئوریهای مارکسیستی غافل ماندهاند. بدین معنا که تقریبا همگی استدلال کردهاند که پایههای ایدئولوژیک استبداد سنتی با معرفی مفاهیم مدرن غربی مانند میهنپرستی، سکولاریسم و لیبرالیسم، که توسط روشنفکران تبلیغ میشد، تضعیف گردید و منجر به انقلاب شد.
برای پر کردن این خلا، پژوهش حاضر تلاش دارد تا به شکل نظامند نظریههای مارکسیستی و غیر مارکسیستی انقلاب را در مورد انقلاب مشروطة ایران مورد آزمون قرار دهد. در این راستا، نقش ایدهها و عقاید رادیکال با طبقات ناراضی؛ مفاهیم، باورها و نظامهای ارزشی مدرن با گروههای اجتماعی- اقتصادی مدرن؛ روشنفکران، به عنوان حاملان اندیشههای جدید، با منافع اجتماعی عمده؛ و نوآوریها در شیوة ادراک ذهنی با اختلال در شیوة تولید و توزیع اقتصادی مقایسه میشود.
Although many historians - both inside and outside Iran - have examined the causes of the constitutional revolution of 1905-1907 in Iran, few have systematically tested the theories of revolution about these upheavals. On the contrary, almost all, including the classical Iranian historians of the constitutional movement, as well as the majority of contemporary historians of Iran, both Iranian and Western, have unsystematically - and often unknowingly - used an approach resembling that developed first by de Tocqueville neglecting other theories of revolution, such as Marxist theories. That is, almost all of them have stressed that the ideological foundations of traditional despotism were undermined by the introduction of the modern concepts of patriotism, secularism, and liberalism promoted by intellectuals which led to the revolution.
To fill this gap, this essay attempts to systematically apply the Marxist and the non-Marxist theories of revolution to Iran's constitutional revolution. In this regard, it compares the role of radical ideas with that of discontented classes; of modern concepts, beliefs, and value systems, with that of modern socioeconomic groups; of intellectuals - the carriers of new ideas - with that of major social interests; and of innovations in the mode of mental conception with that of disruptions in the mode of economic production and distribution.
خلاصه ماشینی:
بلکه برعکس، تقریباً همه اعم از مورخان ایرانی کلاسیک جنبش مشروطه و همچنین عمدة مورخان معاصر ایران اعم از ایرانی و غربی به طور غیرنظامند و اغلب ناآگاهانه از رویکردی مشابه آنچه که برای اولین بار توسط توکویل مطرح شد، استفاده کردهاند و از دیگر تئوریهای انقلاب از جمله تئوریهای مارکسیستی غافل ماندهاند.
مهمتر از آن، انقلاب مشروطه باعث تغییر فوری موقعیت اجتماعی قدرت از دربار سلطنتی، که تحت حاکمیت شاهان قاجار بود، به یک مجلس ملی، که در ابتدا تحت سلطة طبقات متوسط شهری بود، گردید و با این که جنبش انقلابی در سالهای بعد، به ویژه در دهة 1290ش، به دلیل تضادهای داخلی، مداخلات خارجی و شورشهای قبیلهای تضعیف گردید، قاجارها هرگز موفق نشدند استبداد خود را احیا کنند.
در حالی که آنها در واقع چیزی جدید و ناشناخته را به جامعة خود معرفی میکردند؛ یک جنبش سیاسی سراسری که خواستار یک مجلس ملی منتخب برای محدود کردن اختیارات شاهنشاهان سنتی بود.
این قوانین عبارتند از: بحث آزاد در مورد تمام موضوعات مربوط به رفاه عمومی، اتحاد نزدیک با علما، خاتمه دادن به درگیریهای فرقهای به ویژه میان اهل سنت و شیعه، شیخی و متشرع، پایان دادن به واگذاری امتیازات به «استثمارگران» خارجی، تشکیل جوامعی به منظور تبلیغ اصول «آدمیت» یعنی اصول «وحدت، عدالت و پیشرفت» و ایجاد مجلس شورای ملی، که اولین نمود تقاضا برای تشکیل دولت پارلمانی در ایران بود.