چکیده:
آنچه به عنوان دور سوم و یا «موج سوم » علم در محافل علمی تئوریزه شده و در جایگاه و سرنوشت دانشگاه های نسل سوم امروزی تاثیرگذار بوده دو نظریه است: الف( نظریه مشارکت در تولید و توسعۀ دانش به صورت شبکه بین الاذهانی و تعامل در مقیاس جهانی؛ ب( ویژگی علم/عمل و تاثیری که علم در زیست انسانی و رابطۀ عمیقی که تولید علم با منطق زیست و کسب و کار دارد. در این نظریه، تولید علم، پژوهش و آموزش آن معطوف به نیازهای خاص و تعریف شده در صنعت، دولت و جامعه است. هدف این مقاله در کنار معرفی مراکز دانشگاهی دارای رشته تئاتر، مشکلات آموزشی و عملکردی این مراکز آموزشی، در ارتباط با جامعه و تئاتر حرفه ای از منظر «تئوری دانشگاه نسل سوم » است. از نظر هدف، این پژوهش کاربردی و به لحاظ روش، کیفی و شیوۀ گردآوری اطلاعات کتابخان های و میدانی و همچنین روش تجزیه تحلیل داده ها کیفی و تحلیلی است. در روش میدانی، پژوهشگر با تعدادی از هنرمندان و استادان تئاتر دانشگاهی مصاحبه «نیمه ساختاریافته » انجام داده است. با توجه به اینکه بدنۀ اصلی آموزش عالی کشور هنوز فاصله زیادی با نظریۀ موج سوم علم دارد، پرسش اصلی پژوهش بر آن است که چگونه میتوان با تغییر در ساختار آموزشی و پژوهشی نیازمحور رشته تئاتر در دانشگاهها، از منظر تئوری دانشگاه نسل سوم، رابطه آن را با روند گسترش یابندۀ تئاتر حرف های متحول کرد؟ از جم عبندی نظرات استادان و هنرمندانی که با آنان مصاحبه انجام گرفته و همچنین منابع مکتوب مورد استفاده، م یتوان چنین نتیجه گرفت که آموزش تئاتر در دانشگا هها باید در راستای ارتباط هر چه بیشتر با جامعه حرف های تئاتر و نیز مهار تافزایی هر چه بیشتر دانشجویان، تغییر یافته و اختیار این تحولات به دانشگا هها داده شود و نگاهی از بالا به پایین نباشد.