چکیده:
مطالعه حاضر به منظور پاسخگویی به این سوال اصلی که اصول و آموزه های مکتب فلسفی مارکسیسم چه تاثیر در علم مدیریت و بهخصوص رفتار سازمانی داشته است؟ بر مبنای روش پژوهش کیفی مبتنی بر مطالعه اسنادی به انجام رسیده نظریه سازمانی « است. یافتههای این مطالعه حاکی از آن بوده است که آموزه ها و تئوریهای مدیریت رفتار سازمانی از قبیل و... کاملا تحت تاثیر آموزهها و اصول مکتب فکری- » نظریه قدرت و سلطه « ،» نظریه عامل عقلایی « ،» تئوری تغییر « ،» تضاد فلسفی مارکسیسم بوده است؛ بطوریکه، تاکید مکتب مارکسیسم بر نیروی کار به عنوان یکی از اصول این مکتب، امروزه یکی از جهات مهم رفتار سازمانی قلمداد میگردد؛ نظریه تضاد طبقاتی در اندیشه مارکسیستی، مبنای نظری سازمانی تضاد میباشد که تاکید دارد، مدیران، کارکنان و بخش ها در تعامل متعارض با هم قرار دارند و منافع متعددی را دنبال میکنند و در ایجاد ارتباط با بیرون سازمان نیز همواره در صدد جست و جوی راهی برای نفوذ و افزایش قدرت و منافع هستند؛ باور مارکسیستی مبنی بر اینکه جامعه در حال تغییر و تحول است و جوامع مراحل پنج گانه را سپری خواهد نمود، مبنای این نظریه می باشد که سازمانها در حال تغییر می باشند و همواره یک عامل تغییر در سازمان وجود دارد و عامل تغییر ممکن است از درون سازمان یا از بیرون سازمان باشد؛ این دیدگاه مارکسیستی که ساختارهای سازمانی سیستمهای عقلایی نیستند و آنها بیشتر شبیه به سیستمهای قدرتی هستند که برای به حداکثر رساندن کنترل و سود بیشتر طرحریزی شدهاند، زیر بنای نظریه سازمانی قدرت و سلطه می باشند؛ اصل تغییر )تغییر در جوامع( که مورد تاکید مکتب مارکسسیسم است و در قالب تحول جوامع از کمون اولیه به کمونیست میباشد، در ارتباط با این نظریه در مدیریت است که محیط درون و برون سازمانی دائم در حال تغییر است و نیز، این استدلال مارکسیسم که سازمان ترکیبی از گروه هایی با منافع مختلف است که دائما در تلاش هستند تا سیاستها، اعمال و اقدامات سازمان را تحت کنترل خود در بیاورند، مبنای نظریه سازمانی تضاد میباشد.