چکیده:
انگیزههای خلق آثار نقاشی در هر دوره تاریخی با توجه به دوره حیات آن هنرمند پیش از گسترش ارتباطات بین کشورهای مختلف» هم از لحاظ معنای مشترک درونی چه از جنس عرفانی» چه از جنس متافیزیکی» تحت تاثیر یکدیگر نبودهاند» ولی در قرن ۱۷ میلادی، جرقههای هم معنایی در آثار نقاشی دو کشور ایران و هلندء پدیدار شد. البته که در این بین مواردی به مانند تقلید به وجود آمده است که با گذشت زمان و کشف معنا در ذهنیت هنرمند تغییراتی از لحاظ بیانی و بصری برای خلق ذهنیتاش بر روی کاغذ و یا بوم ایجاد شد. پس باید توجه داشت مخاطبی که در قرن ۱۷ میلادی، با آثاری مفهومی معنوی که لذتی بر مبنای آن و این جهانی در دل خود دارد، روبرو میشود. لذا نویسنده این مقاله سعی بر این داشته است که با وجود نظریههای در ظاهر متفاوت از سوی منتقدان و فلاسفه دو کشور، در رابطه با نقاشی, در سایه شناخت و آگاهی و در راستای همه پسندی، به یک همپوشانی و نتیجهگیری فرای مکان و ملیت، در واقع به پیوندی میان دو ذهن از دو ملیت و قاره برسد، تا قابل فهم برای همگان بشود. بنابراین نگارنده به روش کتابخانهای- میدانی، به جمعآوری اطلاعات پرداخت، تا نکات استخراج شده از آثار نقاشی و تحولات اجتماعی آن قرن، شروعی برای تحول در ذهنیت هنرمند امروز و قابل استفاده برای خلق آثار معاصر خلاقانه بشود. نگارنده ابتدا یک نگاه کلی و سپس به سوی کنکاش عمیقتر برای کشف جذابیتهای محسوس و نامحسوس نقاشیهای این دو کشور ایران و هلند قرن ۱۷ میلادی پرداخته است.