خلاصه ماشینی:
"پرخاش کنان روی بمن کرد و بتوفید کای عاشق خودخواه براحت غنوریده!
عاشق که بود؟عمر بسختی گذرانده؛ دل داده و بر جان خود آزار خریده!
(3)-چخیدن-پرخاش کردن و ستیزه کردن (4)-نویدن-نالیدن آن غنچه مرا یار وفادار و من او را؛ هر دو ز بد حادثه گشتیم شخیده!
گویند:که خود کرده بود ناگزریده!
کودک چه شناسد صفت مرد گزیده؟ *** امروز مرا روز پسین است و در این دم دست از همه برداشته وزی تو دویده؛ از نام نیندیشم و از تنگ نترسم؛ آزادم و از بند بدو نیک جهیده!
آنگاه نظری کرد بروی من و چون دید بر کنج لب من اثر خون چکیده!
بگشاد لب خسته و با نیم شکرخند آهسته مرا گفت،به الفاظ بریده، کای عاشق معصوم!تو از عشق چه دیدی!
10 تقدیر مرا مهلت یک بوسه نبخشید؛ جانم بلب آمد لب عاشق نمزیده!
گفتی که هنوز از پس مرگش نگران بود در اوج هوا بر اثر روح رمیده!"