خلاصه ماشینی:
"ناقد محترم در این بند سعی دارد نشان دهد که دو دیدگاه مبناگرا و انسجامگرا در عرض یکدیگر بوده، با هم قابل جمع نمیباشند و اصولا "مبناگروی به دلیل اشکالات و ایرادهاییکه که دارد قابل تمسک و اتکا نیست، و لذا برای بیرون شدن از بحران توجیه به نظریه جدید پناه بردهاند" (ذهن، 6 و 7، ص 95) سوال این است که اگر مبناگروی با بحران مواجه است و ایرادهای وارد دارد پس چگونه شما آن را میپذیرید و اساسا این نقد را جهت دفاع از آن نگاشتهاید؟ حقیقت آن است که ما هم به دلیل همین بحران سعی کردیم تقریری معتدل و پذیرفتنی از آن تحت عنوان "توجیه ترکیبی" ارائه دهیم.
اما نکته باریکتر از مو و واقعیت موجود معرفتشناسی این است که نه طرز تلقی افراطی از مبناگروی و نه نگرش حداکثری به انسجامگروی پذیرفتنی نیست بلکه باید در یکجا و فقط یکجا باور و معرفت را با خارج آشتی داد اما در محدوده دیگر باورها و معارف باید از اصولی دیگر نظیر اصل انسجام بهره برد و این است مدعای اصلی دیدگاه «توجیه ترکیبی».
ناقد محترم در این قسمت با تأکید بر این که حکمای اسلامی در بحث صدق از دیدگاه مطابقت پیروی کردهاند درصدد برمیآید تابه شواهدی که مقاله توجیه ترکیبی برای اثبات مدعای خود ارائه کرده است پاسخ دهد.
در عالم فقاهت باید از فقه جواهری پیروی کرد اما آیا معنای این سخن آنست که باید باب فقه را بست و در فقه انسدادی شد و هیچ مسأله مستحدثی مطرح نیست و نباید مطرح کرد؟ نتیجه آنکه اگر به اصل انسجام «بمثابه یک روش» نگاه کنیم میتوانیم با حفظ مبانی از یک طرف شیوههاییجدید بکار بندیم تابر پویایی فلسفه اسلامی بیفزاییم و از سویی دیگر فروعی جدید را تفریح کنیم."