خلاصه ماشینی:
"پس ترتیب جدید این است: اینجا در این تلاقی خونها و شیشهها شبهای بد بلندترند از همیشهها امشب بدون جامه بخوابی بلندتر بر روی روزنامه بخوابی بلندتر دار و صلیب و قبر ببینی زیادتر خواب پلنگ و ببر ببینی زیادتر وقتی شب از همیشه شود جانگدازتر خون شما به شیشه شود جانگدازتر یلدا حریف این همه سختی شود مگر سیبی که میخورید درختی شود مگر مستوجب عطای بخیلان شوی شبی منظور وعدههای وکیلان شوی شبی زین پس کلید بخت به جیب تو میشود آری خوراک بره نصیب تو میشود تا هندوانه پوست شود صبر کن کمی آن پوست سهم توست شود، صبر کن کمی...
البته شعر هم آن کشش را نداشت: اینجا در این تلاقی خونها و شیشهها شبهای بد بلندترند از همیشهها شبهای بد بلندترند از همیشهها تا آب این درخت بخشکد به ریشهها امشب بدون جامه بخوابی بلندتر بر روی روزنامه بخوابی بلندتر دار و صلیب و قبر ببینی زیادتر خواب پلنگ و ببر ببینی زیادتر وقتی شب از همیشه شود جانگدازتر خون شما به شیشه شود جانگدازتر یلدا حریف این همه سختی شود مگر سیبی که میخورید درختی شود مگر مستوجب عطای بخیلان شوی شبی منظور وعدههای وکیلان شوی شبی: من آمدم ترانه بیارم برایتان آجیل و هندوانه بیارم برایتان روزانتان همیشه به جوزا بدل شود شبهایتان همیشه به یلدا بدل شود آن قصر زرنگار، پس از کوه و جنگل است سختی همیشه در صد و سی سال اول است دیگر کلید بخت به جیب تو میشود هر شب خوراک بره نصیب تو میشود تا هندوانه پوست شود صبر کن عزیز!"