چکیده:
انتقال دانش ها، ارزش ها و مهارتها از یک نسل به نسل دیگر، تنها در درون نظام رسمی آموزش و پرورش صورت نمی گیرد، بلکه سایر نهادها و موسسات اجتماعی نیز در این امر تاثیر گذارند و به نظر می رسد که با تحول سریع جوامع و حرکت آنها به طرف جامعه فراصنعتی، بر اهمیت این آموزش ها روزبه روز افزوده می گردد. از میان عوامل تاثیرگذاری که بافت اجتماعی هر جامعه را تشکیل می دهند، نظام خانواده، گروهای همسالان، نهادهای مرتبط با ورزش و سرگرمی ها، ارتباطات و فرهنگ از عمده ترین عوامل بوده و درباره نقش و جایگاه هر یک، نظرات گوناگونی ابراز شده است.
از مطالعه این متون می توان دریافت در حالی که خوانده، هم به عنوان اساس جامعه انسانی و هم به عنوان نخستین عرصه اجتماعی شدن انسان، نقش خاصی را در طول تاریخ بشر ارزیابی کرده است، به نظر می رسد که وظایف این نهاد قدیمی به دلایل مختلف دچار تنزل گردیده و در حال حاضر بسیاری از وظایف خود را به سایر موسسات و نهادها واگذار کرده است.
گروه همسالان، که تشکیل آن به تبع زندگی در یک محله یا همسایگی و یا به دلیل تحصیل در یک مدرسه صورت می پذیرد، نقش بسزایی در اجتماعی کردن نوجوانان بازی می کند. نوع ارتباط در این گروهها، افقی بوده و افراد به دلیل میل و علاقه شخصی و به منظور پاسخگویی به نیازهای عاطفی، در این گروهها گرد هم می آیند و از طریق تعاملات درون گروهی، فرصت های معتنمی برای تمرین مهارتهای اجتماعی و نیز پاسخگویی به عواطف و احساسات خود پیدا می کنند.
خلاصه ماشینی:
بدیهی است وابسته کردن طفل به علایق خانوادگی به طوری که او را مطلقا به والدینش وابسته کند و در او این احساس را ایجاد کند که هرگز قادر نیست روابطی جز آنچه در خانواده دارد و در هیچ جای دیگر برقرار سازد صحیح نیست،بدون شک،این نیز درست نخواهد بود که با کودک همواره مانند یک"بزرگسال بالقوه"رفتار شود و او دائما در معرض انجام کارهای سخت قرار گیرد؛زیرا در این صورت،او هرگز به طور کاملا راحت و با اعتماد از کودکی خود لذت نخواهد برد و زندگی خویش را در همان سن خاص احساس نخواهد کرد.
آیا در این وضعیت پیچیده و در برابر این حمله و هجوم فرهنگی عاطفه و احساسی محکم و پایدار که زمینه را برای نظم بخشیدن به ذهنیت آنان فراهم سازد،در کودکان مستقر میشود؟آیا همین دلایل کافی نیست برای اینکه بدانیم چرا امروزه مردم در مورد بنیانهای اخلاق فردی و اجتماعی اینهمه احساس خلأ میکنند؟آیا زمینههای دگرگونی اخلاقی به جای نظم پایدار"خود"و"جامعه"،حاصل تغییر قاطع در ماهیت ارتباطات نیست و بالاخره آیا تبیین توسعه و رشد گستاخیها، و اندالیسم و تجاوز به حقوق دیگران و مفاهیم مقدس انسانی و خاصههای فرد و گروه و آداب و رسوم به خطر نیفتاده است؟ اینها سؤالاتی هستند که در تعلیم و تربیت کنونی اهمیت حیاتی دارند اما آنچه که به طور واضح ملاحظه کردیم آن است که احتمالا همهء این موارد ریشه در تأثیر وسایل ارتباط جمعی به منزلهء یک عامل مهم تعلیم و تربیت تودهگیر و چندبعدی در جامعه دارد؛ آموزشی که از نظام تربیتی رسمی جامعه کاملا مستقل است.