خلاصه ماشینی:
"1 اعتقاد به قدم جهان یا انحرافی در طریق حکمت همانگونه که پیش از این اشاره شد،به اعتقاد صدر المتألهین،فلاسفه و حکیمان نامدار باستان جهان را حادث میدانستند،و به اعتقاد به قدم جهان پس از ارسطو و درمیان عدهای که روش پیامبران را رها کرده،و راه مجاهدتها و ریاضتهای نفسانی را در نیل به حقایق وا نهادند،و بدون اعمال بصیرت،به ظواهر گفته های فلاسفهی قدیم تمسک نمودند،پدیدار گشت،و شگفت آورتر اینکه،آنان این نظریهی نادرست را توجیه استواری برای دفاع از اصل توحید و راه نیافتن تغییر و حدوث در ذات باری میپنداشتند،و به این پیآمد نادرست اعتقاد خود،توجه نمیکردند که اعتقاد آن با عقیدهی پیروان ادیان آسمانی چون یهود،نصاری و مسلمانان مخالفت دارد که عالم به معنی ماسوای ذات و صفات و اسمای خداوند را حادث زمانی،و نه فقطحادث ذاتی میدانند،غافل از آنکه چنین اعتقادی در حقیقت بهد تکذیب پیامبران الهی میانجامد و مایهی عذاب عقلی و محرومیت ابدی از سعادت خواهد بود.
لیکن برپایهی حرکت جوهری،بدون آنکه متناهی بودن حوادث در گذشته اثبات شود،مقدمه نخست برهان حدوث ثابت میشود،زیرا هر فرد و مصداقی از موجود مادی را که درنظر آوریم ملازم با تجدد و تغیر است،هم در جوهر و هم در عرض،هم در ماده و هم در صورت،و فرض سکون در مورد واقعیت مادی و جسمانی،فرض محال و از قبیل خلف فرض است،و روشن است که مجموع حوادث و پدیدههای مادی، واقعیتی غیر از افراد و مصادیق خود ندارد، تا برای آن مجموع فرض ثبات و سکون شود،در این صورت درست است که بگوییم عالم طبیعت متغیر است،و آنچه متغیر است حادث است،پس عالم طبیعت حادث است."