خاطره (بخاری) - مجله تربیت ادب و هنر

"آقای رضوی در طول و عرض کلاس چند بار قدم زد و سپس‌ گفت:«بچه‌ها من خیلی روی شما حساب‌ می‌کردم،همانگونه که بارها به شما گفته‌ام‌ شما سومیها باید الگوی اولیها باشید،شما سال دیگر به دبیرستان می‌روید،شما دیگر مرد شده‌اید،اینجور کارها از شما بعیده،» آقای رضوی خنده‌ای کرد و گفت:«شما امروز با این شیطنت خودتون مرا به یاد خاطره شیرینی انداخته‌اید،خاطره‌ای از دوران تحصیلم،خاطره آتیش گرفتن بخاری‌ کلاس ما و کتک خوردنم»بچه‌ها خندیدند و یکی از آنها گفت:«آقا شما بخاری را آتش زده بودید؟»آقای رضوی از ته دل آهی‌ کشید و گفت:«نه،من بخاری را آتش نزده‌ بودم،به شما می‌گم چطور شده بود ولی‌ الآن اعصاب آقای مداح خرد شده،خیلی‌ از دست شما عصبانی شده،یعنی حق هم‌ داره،شما باید از ایشان عذرخواهی کنید."