خلاصه ماشینی:
"این جوان هرچند قدم که میرفت قدری مکث میکرد و اطراف و عقب خود را نگاه میکرد تا مبادا کسی او را تعقیب کرده باشد بدینطریق پس از آنکه از چند کوچه و پس کوچه گذشت در مقابل درب کهنه و بزرگی توقف کرد و بعد از آنکه مطمئن شد در آن حوالی کسی نیست و او را تعقیب نکردهاند بآهستگی 3 ضربه بدر زد صدائی از پشت در بگوش رسید،کیستی؟جوان جوابداد دوستم.
کسی از پشت در گفت اسم عبور برای درب دوم چیست؟جوان جوابداد«محمد» درب باز شد و جوان وارد اطاق کوچکی گردید و با عجله خود را بدری که در گوشه اطاق بود رسانید.
این مرتبه یکضربه بدر زد باز از آنطرف صدائی بلند شد که اسم عبور برای درب سوم چیست؟جوان جواب داد:«علی»در باز شد و جوان وارد سالن بزرگی که مملو از جمعیت بود گردید و بمجرد ورود بالاپوش را از خود دور کرد و قامت رشید و قیافه نجیبانه سعید در مقابل جمعیت نمایان گردید."