خلاصه ماشینی:
"یکی از پرسشهای مهم در باب وضعیت دین در دنیای جدید این است که آیا اروپا سکولار است،چون مدرن است یا اینکه اروپا سکولار است،چون زمینه اجتماعی-تاریخی خاصی داشته که بعید است جای دیگرای تکرار شود؟این پرسش را به صورت دیگری نیز میتواند طرح کرد:آیا سکولاریزاسیون از لوازم یا پیامدهای اجتنابناپذیر مدرنیته و مدرنیزاسیون است؟شما از جمله اندیشمندانی هستید که به این پرسش پاسخی منفی میدهید و وضعیت دین در اروپا را بیشتر ناشی از ویژگیهای خاص تاریخ اروپا میدانید تا خود فرآیند مدرنیزاسیون.
اینگلهارت در آثار جدیدش درباره مدرنیزاسیون از سویی بر راههای متفاوت مدرن شدن تأکید میکند و به شما و نظریه مدرنیتههای چندگانه نزدیک میشود و از سوی دیگر افول دین را از پیامدهای مدرن شدن میداند و از شما فاصله میگیرد.
البته اینگلهارت هم اعتراف میکند که نظریه انتخاب عقلانی وضعیت دین در آمریکا را به خوبی توضیح میدهد و از تبیین آنچه در در دیگر مناطق جهان میگذرد،عاجز است.
بله،طبق این تقسیمبندی،کاسانوا در کتاب"دین عمومی در جهان مدرن"(4991)فقط سکولاریزاسیون به معنی اول-افول دین در جامعه و اذهان-را زیر سؤال برده بود،اما در آثار اخیر خود سکولاریزاسیون به معنای دوم-عقبنشینی دین به عرصه خصوصی-را هم مورد تردید قرار داده و زیر سؤال برده است و صرفا از تمایزیابی عرصهها و نهادهای سکولار دفاع میکند.
سؤال سادهای که طبیعتا مطرح میشود،این است که کدام نوع نظریه برای تبیین وضعیت دین از منظری جهانی مناسب است(اگر اصولا چنین نظریهای وجود داشته باشد)؟ قبل از پاسخ به این پرسش،مایلم تأکید کنم موضع جدید کاسانوا ناگزیر او را به جرگه نظریهپردازان مدرنیتههای چندگانه وارد میکند."