خلاصه ماشینی:
ولی با همهء اینها کلاس آمادهء کار بود و اگرچه روح عصیان و ناراحتی آرامآرام در درون دلها ریشه میدواند با اینهمه اشتیاق بکار موج میزد و میشد احساس کرد که هنوز نیروی جوانی توانسته است برتری خود را نگه دارد.
درس هندسه بود و بدون شکل حتی یک قدم هم نمیشد برداشت ولی من تلاش میکردم تا با توضیح جزئیاتی که به درس مربوط تاریکی را جبران کنم و گاهگاهی هم با «تکمضرابها»حرارتی به کلاس بدهم.
در جلسهء شورا چنان هیجانی وجود داشت که کمتر کسی جرأت میکرد با احساس دستهجمعی آنها مخالفت کند.
چنان اشتیاقی به چیز یاد گرفتن داشت که من کمتر نمونهای مثل او دیده بودم و نتیجه این شد که در شهریور آنسال براحتی موفق شد و تا آنجا که من اطلاع دارم در سالهای بعد همیشه در ردیف شاگردان خوب کلاس بود.