خلاصه ماشینی:
"اکنون ما گرفتار جوانان قریشی هستیم که بر سر«سلطنت» و دنیا نزاع میکنند، ما خود را در آن گرفتار نمیسازیم (38) بعدها ابو موسی اشعری در جریان حکمیت گفت:بهتر است حکومت را به عبد الله بن عمر بسپاریم که داخل این فتنه و اختلاف نشده است.
(40)از خود او نقل شده که به کسی گفت:ما جنگیدیم تا آن جا که دین برای خدا شده، فتنه از بین رفت، اما شما تا آن جا جنگیدید که دین برای غیرخدا شده و فتنه پدید آمد (41) البته مصلحت دنیای ابن عمر اقتضا میکرد تا در فتنه پشت سر هر امیری نماز بخواند و زکات مالش را به او بپردازد (42) و اگر کسی چون عبد العزیز فرزند مروان در همین فتنه پولی برایش میفرستد، آن را بپذیرد.
(48) و گفت هر کسی«حی علی الصلوة»و«حی علی الفلاح» بگوید، از هر فرقهای حتی خوارج، زبیریها و طایفه مختار باشد او دعوتش را اجابت میکند، اما برای ریختن خون مسلمانان و گرفتن اموال آنان هیچ دعوتی را نخواهد پذیرفت (49)زمانی که حاکمی بر سر کار آمده و همه با او بیعت میکردند، او نیز بیعت میکرد و در این شرایط حتی یک شب را بدون امام به سر نمیبرد.
نتیجه موضع سیاسی عبد الله بن عمر که نمونهای از مواضع سیاسی اهل سنت در برابر قدرت خلافت بود، این شد که حکومت بنی امیه و بعدها بنی عباس در هر حال مشروعیت خود را داشته و هیچ کس به هیچ دلیل حق ایجاد فتنه، شورش، پراکنده کردن مسلمان و نقض بیعت را نداشت."