خلاصه ماشینی:
"بحثهای گیدنز در علوم اجتماعی، توسط افرادی مانند ونت و استار[3] در روابط بینالملل وارد شده است و اساسا استفاده از بحثهای رئالیسم و بحثهای ساختاری به شدت در محافل علمی قابل مناقشه است و به منزلة جریان اصلی از لحاظ هستیشناسی، شناختشناسی و روششناسی، زیر سؤال رفته است زیرا به آن دسته از بحثهایی که مربوط به NGO هاست و به فرایندهای درون ملی و منطقهای بر میگردد؛ نظریههای ساختاری جواب نمیدهد و بر همین اساس است که معتقدیم اتخاذ این نظریه جهت تبیین رفتار جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی و تغییر در آن جوابگو نیست و اتفاقا بیشترین بحث من همین جاست که خود دکتر هم در کتابش اشاره کرده و میگوید که ایراد مهمی که به بحثهای والتزی است، این است که نظریههای ساختارگرایی نمیتواند تغییر را نشان دهد و درباب چگونگی تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران که در بخش ابتدایی آن معتقد است، سیاست خارجی جمهوری اسلامی از ایدهآلیسم به رئالیسم و پراگماتیسم تغییر یافته است قدرت تبیین کنندگی کمی دارد.
بحثهایی که آقای دکتر ستوده به نوعی به آن اشاره داشتند، وقتی ما سیاست خارجی کشوری را مورد بررسی قرار میدهیم طبعا میبایست رفتار سیاست خارجی را در چهارچوب سه، چهار شاخص، ارزیابی کنیم: اول این که بگوییم آیا این روند توانسته منافع ملی کشور را تأمین کند و امنیت ملی را تحقق ببخشد و آیا توانسته مطلوبیتهایی در جهت ثبات و تعادل کسب کند و اگر نتوانسته یا دچار مشکلات محدودی بوده، این مشکلات ناشی از وجود چه مؤلفههایی است؟ آیا ناشی از مؤلفههای درون ساختاری است یا مؤلفههای بینالمللی؟ به هر ترتیب در نگارش کتاب تلاش زیادی شده و از منابع بسیار زیادی هم استفاده شده است، اما خود این منابع توانسته است ذهن نویسنده را در کنترل خودش قرار دهد."