چکیده:
یکی از مقولههای با اهیت پیرامون علم اقتصاد، بحثهای روش شناختی و همچنین
موضوع تأثیر اندیشههای فلسفی و ارزشی در تئوریهای این علم میباشد. این مباحث
چه از ناحیه روشهای بررسی علمی و تفکیک آنها از روشهای غیر علمی، و چه از
نظر نقش دیدگاههای فکری مکاتب و نظامهای مختلف اقتصادی، جایگاه برجستهای را
در ادبیات مربوط به این رشته به خود اختصاص داده است. نوشتهای که ترجمه اولین
قسمت آن از نظر میگذرد یکی از مجموعههای ارزشمند در این زمینه میباشد. نویسنده
که از اساتید معروف دانشگاه «کنت» (kent) در انگلستان میباشد، از صاحب نظران
ایرانی الاصل است که به ایران و ارزشهای جامعه ایرانی بسیار پایبند است.(1)
نویسنده با اعتقاد بر این که علم اقتصاد در شرایط و اوضاع و احوال فعلی دستخوش
بحران میباشد، ریشه بحران مذکور را به چارچوب و فلسفه اقتصادی، روشها،
تئوریها و عقاید حاکم بر آنها مرتبط دانسته، هر گونه راه حل در ارتباط با این بحران را
نیز مبتنی بر این نگرش روش شناختی میداند. و با دیدی نقادانه مروری بر خاستگاه
تئوریها مینماید.
خلاصه ماشینی:
"به همین خاطر موضوع مورد بحث ممکن است برای یک سری از اقتصاددانان، فلسفی جلوه نماید، اگر چه من هرگز به فیلسوفانه مطرح کردن مسایل اقتصادی و اجتماعی علاقه نداشتهام (و این شیوه را قبول ندارم)؛ به طور کلی این اقتضاء خود موضوعات است که به فلسفه کشیده میشود.
در صورتی که فلسفه علوم اجتماعی در تحقق اهداف مذکور موفق شود، در آن صورت، به طور خودکار به دو نتیجه (یا دو هدف) دیگر نائل خواهد آمد: اولین نتیجه این است که فلسفه علوم اجتماعی روشن خواهد کرد که روشها و نتایج، ابزارها و اهداف، مسیرها و مقاصد، از همدیگر غیر قابل تفکیک هستند، یعنی این یک سخن بی مفهوم (و ادعایی بیهوده) است که گفته میشود «در علم و یا در جامعه میتوان به نتایج مطلوبی نایل آمد، بدون توجه به این واقعیت که ابزار دستیابی به آن نتایج در نظر بوده باشند.
رجوع شود به: «آلن راین، فلسفه علوم اجتماعی، ترجمه عبدالکریم سروش، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1367، ص 2» قابل ذکر است که آنچه در این جا بیشتر مورد توجه است و تأکید مؤلف محترم هم بر آن است، شعبه خاص و جدیدی از فلسفه به نام «فلسفه علم» میباشد که قوانین کلی و اصول حاکم بر هر معرفت را مورد کنکاش قرار میدهد.
حال اگر این دو ویژگی را بعنوان ملاک علمی بودن معارف مختلف در نظر بگیریم، در آن صورت بسیار مشکل خواهد بود که بتوانیم تمام علوم اجتماعی را در قالب «علمی» جای دهیم؛ زیرا بسیاری از گزارههای موجود در علوم انسانی و طبیعی حالت دستوری (Normative)داشته، بار ارزشی و توصیهای دارند، در حالی که برای ایفای نقش توضیح و توصیف و بویژه نقش پیش بینی، بایستی گزارهها وضعتی اثباتی (Positive)داشته باشند."