چکیده:
نویسنده در این مقاله به تأثیر نابرابریها و بیعدالتیهای موجود در جامعه بر سلامتی افراد و طبقات اجتماعی میپردازد. نگارنده در بیان
پرسشها و ذهنیات خود، با دیدی انتقادی و ژرف، به نابرابریهای موجود در جوامع غربی اشاره میکند و به نارساییهای موجود در شیوه ارائه آمار
حیاتی در آمریکا میپردازد و وضعیت سلامتی و انسجام اجتماعی کشوری همچون انگلستان را در هنگام جنگ دوم جهانی، با ارائه اسناد و دلایلی
قانعکننده، بهتر از موقعیت کنونی (از جهت فقر و مرگ و میر نوزادان) درا ین کشور میداند.
خلاصه ماشینی:
"بسیاری از نویسندگان محافظهکار و نئولیبرال، پیوسته بر این امر تأکید میکنند که شاخصهای سلامتی در بسیاری از بخشهای جهان، از جمله بسیاری از کشورهای توسعه نیافته، در حال بهبود است، ولی آنچه این نویسندگان درباره آن سخنی بر زبان جاری نمیسازند این است که میزان بهبود این شاخصها در بیشتر کشورهایی که رشد نابرابریها را تجربه کردهاند، کاهش یافته است و در بسیاری از این کشورها، از جمله ایالات متحده، این شاخصها حتی رو به وخامت گذاشتهاند.
پس حقیقت چیست؟ پاسخ این است که نابرابری به خودی خود بد و زیانآور است، بدین معنا که فاصله میان افراد و گروههای اجتماعی و فقدان یکپارچگی اجتماعی که این فاصله، آن را پدید میآورد، برای سلامتی و کیفیت زندگی مردم بد و زیانآور است.
به عنوان یک نمونه از بالاترین درجات عدم انسجام و یکپارچگی اجتماعی، ما میتوانیم به بریتانیا در طول سالهای حکمرانی تاچر بنگریم - هنگامی که سیاستهای نئولیبرال پیاده میشد و به طرز چشمگیری به نابرابریهای اجتماعی بیشتری در آن کشور منتهی شد - و ببینیم که چگونه از میزان کاهش در مرگ و میر که در طول 20 سال قبل از آن رخ داد، برای همه سنین و اکثریت طبقات کاسته شد.
مرگ و میر نوزادان، برای نخستین بار از سال 1953، افزایش یافته است، و این نه تنها نتیجه فقر فزاینده نیست بلکه در اثر افزایش نابرابریها، به همراه رشد فاصله و فقدان انسجام که به سلامتی ناکافی میانجامد، به وجود میآید."