چکیده:
مدرسه اکنون مانند یک مکانیسم نیرومند طبقهبندی کننده عمل میکند و اگر این روند ادامه یابد، به ایجاد یک جامعه طبقاتی بسته میانجامد. شکل
اجباری مدرسه رفتن ما محصول سیاستی است که نخستین بار در سال 1850 در «ماساچوست» آمریکا اجرا شد. طبق بررسیهای به عمل آمده،
افرادی که به جای مدرسه، در خانه درس خواندهاند، در توانمندی و تفکر، پنج تا ده سال جلوتر از همقطاران خود هستند. به هر حال، چیزی که اکنون
و در سایه وجود مدارس جدید در حال وقوع است، حرکت سریع جوامع به سمت جهالت است.
خلاصه ماشینی:
") در این مورد، یک چیز جدی دیگر هم وجود دارد که باید به آن اندیشید، «جنبش تدریس در خانه» چنان رشد آرامی داشته است که یک و نیم میلیون نفر از جوانان، اکنون به طور کامل توسط والدین خودشان تحصیل را فرا میگیرند.
من فکر نمیکنم که ما به این زودیها بتوانیم از دست مدارس خلاص شویم و مشخصا چنین چیزی در طول زندگی من رخ نخواهد داد، اما اگر ما میخواهیم آنچه را که به سرعت در حال تبدیل شدن به یک فاجعه جهالت است تغییر دهیم، لازم است بپذیریم که به جای یک نهاد مدرسه، اگر «مدارس» باشند، خیلی بهتر است، اما هدف این مدارس، نباید صرفا «آموزش» باشد؛ یعنی اینکه آنها باید خود را با شرایط منطبق کنند.
به همین خاطر، جامعه ما در حال متلاشی شدن است و در چنین جامعهای، تنها افرادی موفق هستند که اتکا به نفس و اعتماد بالایی داشته و شیوه فردگرایی را در پیش گیرند؛ زیرا زندگی اجتماعی، وابسته بودن را مورد حمایت قرار میدهد و در آن، ضعیف محکوم به مرگ است.
این امری بیهوده و مغایر زندگی بشری است که بخشی از سیستمی باشیم که ما را مجبور میکند تا با افرادی که دقیقا همسن و سال ما و متعلق به طبقه اجتماعی ما هستند، در جایی محبوس شویم.
در مورد چیزهایی که دارد ما را به عنوان یک ملت نابود میکند، بیندیشید: داروهای مخدر، رقابتهای غیر عقلانی، سکس، پورنوگرافی، خشونت، قماربازی، الکل؛ همه اینها مثل اعتیاد برای شخصیتهای وابسته هستند و این شخصیتهای وابسته، همان چیزی است که مدارس ما آن را تولید میکنند."