چکیده:
هر فاجعه طبیعی، در صورت لزوم، موقعیت فوق العاده شکننده اقشار مردمی را افشا میکند؛ اقشاری که زندگی آنها همانند بقایشان بی ارزش شده
است. بدتر آنکه، همدردی با فقرا که هر چند گاه به نمایش گذاشته میشود، به سختی میتواند این واقعیت را پنهان کند که متفکران همیشه در
جستجوی توجیه فقر بودهاند؛ تا جایی که در صورت لزوم، گناه آن را به گردن قربانیان آن انداختهاند و هیچگاه در فکر سیاستی نبودهاند که فقر را
ریشه کن سازد.
خلاصه ماشینی:
"مسائلی که از این همزیستی ناشی شده و به خصوص توجیه کردن ثروت برخیها و فقر دیگران، مشغله فکری روشنفکران تمام دورانها بوده است و امروز نیز همچنان مسئله آنهاست.
این نظریه که کمک اجتماعی به فقرا باعث اختلال اقتصادی میگردد، هنوز هم حضور دارد و در سالهای اخیر، تحقیق برای یافتن بهترین راهی که بتواند درد فقر را از وجدانها بزداید، به مهمترین مشغله فلسفی، ادبی و لفظی تبدیل شده است.
در میان چهار یا پنج روشی که وجدانها را از درد فقر مصون نگاه میدارد، اولین آن، نتیجه غیرقابل انکاری به بار آورده است : میگویند که به هر حال این وظیفه دولت است که اغلب تدابیر لازم برای کمک به فقرا را اتخاذ نماید.
در آمریکا تنها تبعیضی که علیه بخش دولتی همیشه مجاز بوده و دقیقتر بگوییم، تشویق میشود، تبعیض علیه کارمندان حکومت فدرال است و به خصوص کسانی که در امر خدمات اجتماعی کار میکنند.
ناچارا باید اذعان کنیم که کسانی که اکنون هرگونه عمل نهادهای دولتی را محکوم میکنند، در واقع نیات گستردهتری در نظر دارند و آن، شانه خالی کردن از هرگونه وظیفهای در قبال فقرا میباشد.
دومین روشی که در این سنت عظیم صد ساله ثبت شده، روشی است که اصرار دارد ثابت کند که هرگونه کمک اجتماعی به فرودستان، به ضرر آنها تمام میشود؛ اخلاقشان را بد میکند؛ آنها را از انجام یک کار خوب با حقوق خوب باز میدارد؛ خانوادهها را از هم میپاشاند؛ چرا که زنان میتوانند بعد از جدایی از شوهرانشان از کمکهای اجتماعی برای خویشتن و فرزندانشان بهرهمند شوند."