چکیده:
«رقابت فروش را رونق میبخشد و به این ترتیب موقعیتهای جدید برای شرکتها بوجود
میآورد و این امر آنها را تشویق به استخدام میکند.» این جمله را سازمان همکاری و
توسعه اقتصادی (OCDE) یاد آوری میکند. با این همه سجایایی که به «رقابت» نسبت داده
میشود، بیش از آن که بر علم متکی باشد بر اعتقادات جانبدار استوار است. تاکید بر
این دگم از یک سو به اقتصاددانان نئولیبرال امکان میدهد که هرگونه بحثی درباره آن
را مردود شمارند و از سوی دیگر برای شرکتها فرصت تحمیل انتخابهایشان را فراهم
میسازد.
خلاصه ماشینی:
"اما برای لیبرالها، نقش رقابت به یک دگم تبدیل میشود و لذا دارای آنچنان ویژگی مطلقی است که مسئله شرایط مشخص عملکرد آن جایگاهی متعالی مییابد.
اولین آنها که هنوز نیز دارای نفوذ بسیاری است، میانگارد که آن چنان که لئون والراس (1834-1910) معتقد بود، رقابت سازوکاری است که باعث ایجاد تعادل مابین تقاضاهای یک عده و توان عرضه دیگران برای پاسخگویی به آن میشود.
بدین ترتیب تنها یک پاسخ برای تمام مشکلات اقتصادی واقعی وجود دارد : رقابت، که در عین حال هم از نظر اقتصادی و هم از جهت اجتماعی بهینه است و بحث ، این چنین خاتمه یافته تلقی میشود.
اگر در واقع فرضیههای مدل والراس - پارتو را بپذیریم که توسط کنت آرو و ژرار دبرو، دو بنیان گذار شکل نوین مکتب نئولیبرالیسم، در سالهای 1940 و 1950 بسط یافته است، دیگر نمی توان نه تئوری «اتریشی»ها و نه تئوری شومپتر را قبول کرد.
البته این اطلاع رسانی بسیار با اهمیت است، چرا که اگر اطلاعات نادقیق و ناهماهنگ را به فعالان اقتصادی تزریق کنیم، بازارها از رونق میافتد، رقابت نامتعادل کننده میگردد و دخالت مستقیم دولت ضروری میشود.
بدین ترتیب اگر ما A را بر B و B را بر C ترجیح دهیم، این انتخاب در تمام شرایط یکی است و در مقابل وضعیت مشابه پاسخ ما تغییر نمی یابد.
مدل شومپتر نیز به نوبه خود میپندارد که شوکهای حاصل از ابداعات، تاثیری بر روی ساختار ترجیحات ندارند و ما برای سود بیش از امنیت و یا برعکس، اهمیت قائل میشویم و رابطه ما با میزان رضایت تغییر نمییابد، حتی اگر طیف خدمات ارائه شده توسط کالاهای ابداعی بسیار متفاوت از کالاهای قدیمی باشند."