چکیده:
با پایان جنگ سرد و فروکش نمودن بودجههای نظامی و امنیتی ایالات متحده، در چند سال
اخیر، در دکترین دفاعی آمریکا، صحبت از یک دشمن بالقوه به میان آمده است که
میتواند تهدیدی بزرگ برای دولت آمریکا به شمار رود. وجود این دشمن که جمهوری خلق
چین میباشد، باعث شده است که، تولید موشکها و هواپیماهای دوربرد، ناوها و
زیردریاییهای بزرگ با قابلیت حمل هواپیماهای بیشتر و پرتاب موشکهای اتمی، در صدر
برنامههای پنتاگون قرار گیرد. نویسنده این مقاله با استناد به گزارشهای ادواری
پنتاگون، معتقد است که رشد فزاینده اقتصادی دولت چین، این کشور را به یک ابر قدرت
بالقوه سیاسی و نظامی تبدیل نموده است.اما اتخاذ این سیاستهای جنگجویانه پنتاگون،
ممکن است خیال بافیهای مسؤولان پنتاگون را با اتخاذ تدابیر پیشگیرانه از سوی دولت
چین، به واقعیت تبدیل کند و دنیا را به سوی یک جنگ سرد دیگر سوق دهد.
خلاصه ماشینی:
"اما در شرایط کنونی و دوره ریاست جمهوری جورج بوش دوم، کاملا مشخص است که دیدگاه نظامی گرایانه، در صدر اقدامات پنتاگون قرار دارد و علیرغم اینکه در آن دوره، اصول و راهبردهای استراتژیک دولت آمریکا در عباراتی کاملا فراگیر و کلی مطرح شده بود، اما امروزه کاملا مشخص است که اقدامات صورت گرفته در برابر چالشگران فرا روی سیاستهای دولت ایالات متحده، بر روی کشور چین متمرکز گردیده است.
در گزارش چهار ساله اخیر پنتاگون آمده است: «در میان همه قدرتهای در حال شکل گیری دنیا، چین بزرگ ترین قابلیت بالقوه را از جهت رقابت نظامی با ایالات متحده دارد.
امروزه تنها دشمنی که میتوان تصور نمود روزی ممکن است در جهت مبارزه با وی، ایالات متحده نیازمند به کارگیری این سلاحهای فوق مدرن گردد، کشور چین است و تنها به این دلیل است که دولت آمریکا در نظر دارد، سالانه صدها میلیارد دلار جهت طراحی و اجرای برنامههای بلندپروازانه و غیرضروری خویش، هزینه نماید."