خلاصه ماشینی:
"مسلم است که فردوسی با واژهء کنگ بهعنوان اسم معرفهای که بر ناحیه یا محلی اطلاق میشده،آشنا بوده است و تلفظ نام این محل در زمان سرودن شاهنامه میبایست«کنگ»باشد نه صورت معرب آن یعنی«کنج»،بهویژه اینکه بیتی از داستان سیاوش یکی بودن سغد و کنگ را از نظر فردوسی برطرف میکند: بخارا و سغد و سمرقند و چاچ سپیجاب و آن کشور و تخت عاج تهی کرد و شد با سپه سوی کنگ بهانه نجست و فریب و درنگ خا/2/سیا/877-878 ستمکاری تورانیان و بیدادگری و بیهنری افراسیاب همواره برای ایرانیان امری مسلم بوده و هرگز نمیتوانسته مورد سؤال و قضاوت قرار گیرد.
حتی اگر واژهء کنج(طبق قاعدهء تبدیل ک به ج در زبان فارسی) شکل دیگری از واژهء کنگ باشد،نمیتوانیم بگوییم بدین دلیل که یکی از معانی واژهء کنگ شاخهء درخت است،پس در این بیت فردوسی نیز کنج به معنی شاخه است.
واژهء کنگ در زمان فردوسی واژهای شناخته شده بوده(البته به معنی محل خاص و نیز اسم شهر یا رود یا کوه)،پس چه دلیلی داشته که فردوسی این واژه را اگر بهمعنای شاخه رایج میبود به کار نبرد و به جای آن کنج بگوید.
لغت فرس اسدی که قدیمترین فرهگ لغت زبان فارسی و نزدیکترین فرهنگ به زمان فردوسی است،کنج را اینگونه معنی کرده است:بیغوله بود و گوشه نیز گویند،چنانکه فردوسی گفت:بیت اگر تندبادی برآید ز کنج به خاک افکند نارسیده ترنج بدونشک در زمان اسدی مردم واژهء کنج را به هردو معنی به کار میبردند،و در ذهن اسدی هردو معنی بوده است که گفته پیغوله نیز گویندش."