خلاصه ماشینی:
"با پیشینهء بسیار طولانی که قدمت آن هرگز معلوم نخواهد شد،کرهء زمین دچار دو قطب فرهنگی شرق و غرب شده،معلوم هم نست چطور و چرا این مرز به وجود آمده:چرا از آسیا به طرف شرق،مردم دارای خصوصیات متفاوت با خصوصیات مردم غرب آسیا هستند؛چرا ژاپنیها و ایرانیها علیرغم اختلافات فرهنگی فراوان دارای نوعی ویژگیهای مشترک هستند که در یک طبقه قرار میگیرند،در حالی که شاید فاصلهء جغرافیایی ایرانیها و یونانیها کمتر از فاصلهء ایرانیها و ژاپنیها باشد و اصولا چرا دریای مدیترانه حد فاصل میان شرق و غر شده و به این ترتیب یک تفاوت فرهنگی،یک اختلاف جغرافیایی هم پیدا کرده است.
شخصیتهای فیلمهای غرب به راحتی میتوانند با تصمیمات ناگهانی مسیر زندگی خود را عوض کنند؛اما اگر در یک فیلم ایرانی پدری که به خانواده بیتوجه است،در آخر فیلم سرانجام تصمیم بگیرند به فرزندانش توجه کند،کسی برای این تصمیم او اعتباری قایل نمیشود،میگویند فیلم به زور «فارابی»هپیاند شده!یا به خاطر گیشه،فیلمساز آخرش را خراب کرده و یا نتوانسته فیلم را در بیاورد!راست هم میگویند،چون تماشاگر حرفهای سینما بهطور ناخوآگاه از ابتدا تا انتهای فیلم منتظر است ببیند سرانجام جریانی اجتماعی به شخصیتها اجازهء تحول میدهد یا نه و از نظر او تصمیمات فردی در حقیقت چیزی جز کشک نیست!
برای توضیح بیشتر به این دو مثال توجه کنید: 1-زمانی موضوع عرفان در فرهنگ ایران، یک پدیدهء اجتماعی بود و همه از بزرگ و کوچگ و دارا و ندار به متصوفه و عرفا ارادت داشتند از آن زمان روزگار درازی گذشته و علیرغم اینکه عرفان همچنان به عنوان روش مقدس شناخت (به تصویر صفحه مراجعه شود) مورد توجه قرار دارد؛دیگر عرفان پدیدهای اجتماعی نیست و هیچ نیروی مؤثر اجتماعی آن را عملا برای شناخت حقیقت به کار نمیگیرد."