چکیده:
نویسنده محترم در آغاز به تبیین مفهوم «مشروعیت» میپردازد و معتقد است که مشروعیت
به معنای شرعی بودن، قانونی بودن و یا مقبولیت داشتن نیست، بلکه «حق اصدار فرمان و
حکم راندن» است و بر آن است که این مسأله با «علت لزوم اطاعت از فرامین حکومت»
پیوستگی ویژهای دارد.
وی در پاسخ به این پرسش که «چرا شهروندان باید از فرامین حکومت اطاعت کنند؟»
دست کم پنج نظریه مطرح میکند که عبارتند از: «قرارداد اجتماعی»، «رضایت عمومی»،
«اراده عمومی»، «عدالت» و «سعادت عمومی». پارهای از این نظریهها، مشروعیت را بر
اراده و خواست شهروندان مبتنی میسازد (نظریههای اختیارگرا) و پارهای دیگر، آن را به
ارزشهای اخلاقی و غایات معنوی پیوند میزند (نظریههای غیراختیارگرا). این نظریهها به
نحو مبسوطی نقد و بررسی شده است.
نگارنده در پایان، به حکومت دینی و مبنای مشروعیت آن پرداخته و بر این باور
است که در این نوع حکومت، مشروعیت دائر مدار رأی افراد نیست، بلکه افراد به آن
فعلیت میبخشند.
خلاصه ماشینی:
"(1) اگر این سخن درست باشد که «مشروعیت» به لحاظ مفهومی، معادل «تحقق رأی اکثریت» است، به هیچ وجه قابل بحث نبود که آیا حکومت، مشروعیتش را با رأی اکثریت به دست میآورد یا نه؟ این یک معادله مفهومی، حمل اولی یا قضیهای توتولوژیک بود که «حکومت اکثریت، مشروع است» یا «حکومت بر طبق قرارداد اجتماعی، مشروع است»، در حالی که هر آشنای با الفبای فلسفه سیاسی میداند که از زمان سقراط به این طرف، همواره بر سر این قضیه بحث بوده است و کسان بسیاری آن را نمیپذیرفتهاند.
چرا باید از اوامر حکومت اطاعت کرد؟ آیا این الزامها و حقوق، اخلاقی است؟ آیا بازگشت الزام سیاسی، به الزام اخلاقی است یا این که نوع الزام سیاسی با الزام اخلاقی فرق میکند؟ کسانی معتقدند که این دو گونه الزام، مختلف است، اما به واقع، وجهی برای این اعتقاد نیافتهایم، جز این که گاه گفته میشود: مقصود از «الزام سیاسی»، لزوم رعایت احکام و فرامین حکومت است که میتواند اخلاقی نباشد، بلکه بر اساس رعایت ______________________________ 1.
اگر کسی برای حفظ نفس خویش از قتل ظالمانه حاکم، فرمانش را اطاعت کند (مثلا در صورتی که اضرار به دیگری مطرح نباشد)، این چنین اطاعتی، گرچه بر اساس رعایت مصالح و مفاسد است، ولی میتواند اخلاقی باشد.
ولی مقتضای قواعد اخلاقی این نیست و هیچ «بایستی» اخلاقی وجود ندارد که ما را ملزم به رعایت فرامین چنین حکومتی کند ـ فعلا بحث در فرامین ضد اخلاقی آن است ـ ریشه مطلب به نکته دیگری برمیگردد: الزام به وفای به عهد، الزامی اخلاقی است و طبیعتا نمیتواند وفای به عهدی را واجب سازد که خود مستلزم امری غیر اخلاقی است."