خلاصه ماشینی:
"61 باز هم چگونه دوام آورد و چشم نگرید؟یادم آمد که شادروان استاد علامه جلال الدین همایی(سنا)در آبانماه سال 0131 خورشیدی به سختی گریسته و در قطعهء «مسجد کبود»گفته است: دوشم به حالتی که نصیب عدو مباد جان روان ز خون جگر مال مال بود ساعت به ساعتم تن رنجور میبکاست لحظه به لحظهام غم و اندوه میفزود گویی به سینهام دل از غم پرآبله چون طفل تب برآمده رخسار میشخود71 نه پنجهای کز آن در شادی توان گشاد نه ناخی کزان گرهء غم توان گشود پوشیده جامهای بهبر از دستبافت و هم اندوه و غصه تارش و تیمار و درد پود نه پیکرم چو خاطر افسرده میگداخت نه دیدهام چو طالع برگشته میغنود در تاروپود هستیام افتاده آتشی چونان که برق شعلهء آتش زنه به پود81 بر من فراخنای جهان گشت تنگتر گو«دال»باش قافیه از دیدهء حسود گفتم مگر به گردش اطراف کوه و دشت زنگ ملال ز آینهء دل توان زدود زان پیشتر که بگذرد از شب یکی دو پاس هشتم کتاب و پای برون از سرای زود نابرده ره به نیمه که ناگه ز بام چرخ از زیر ابر تیره عیان ماه رخ نمود چون تختهای ز سیم درخشان درون قبر یا آتشی ز دور نمایان میان دود *** باری شدم به دشت و درآمد مرا به چشم بس منظری شگفت که هوشم ز سر ربود دیوانهوار سر به بیابان گذاشتم در سر نه فکر مایه و در دل نه رنج شود چون صید تیر خورده دوان بر فراز و شیب گاه برشدم به بالاگاه آمدم فرود ناگه مرا به ربع رشیدی گذر فتاد دیدم دو مرغ شسته91به بالای شاخ تود چونان دو یار زیرک آورده سر به هم این یک به نام فاخته و آن دیگر اسفرود02 از مسجد جهانشه و ارک علیشهی این میبگفت قصه و آن نیک میشنود خوشتر ز لحن عنقا و ز ضرب فاخته12 از کوکوه22شنیدم کاین داستان سرود *** این دو بلند جای که بینی کنون خراب در روزگار پیش همانندشان نبود (61)-همان،چاپ جدید،به تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد،ص 801."