خلاصه ماشینی:
"یکبار دیگر دکتر ساعدی است و ملموس کردن عظمت فقر و جهالت دهات.
(بار اول در«عزاداران بیل»)حتی اگر اغراق کرده باشد؛که کرده است.
)اینجا دیگر ساعدی یک ایرانی برای دنیا حرفزننده است.
من اگر خرقه بخشیدن در عالم قلم رسم بود و اگر لیاقت و حق چنین بخششی را مییافتم خرقهام را به دوش دکتر غلامحسین ساعدی میافکندم.
»و من و آن دوست به کلافگی شبیه به مستی ناشی از چنان لمسی،تا نیم ساعت پس از ختم نمایش«ورزیلیها»را به هر فحشی که دلت بخواهد خواندیم(آی ورزیلیها-آی ولدالزناها-آی پیرزیها-و الخ...
)و آن دوست دیگر از سلک روشنفکر پوسیدگان که پناه به مسجد را نمیپذیرفت و لا بد گمان میکرد که باید«ورزیلیها»انقلاب کنند(و آخر چه جور؟)و دیگر قضایا...
فرداش به والی که دیگر متخصص روی صحنه آوردن ساعدی شده است گفتم چرا برنمیداری این«ورزیلیها»را تابستانی ببری توی دهات؟و مثلا در 50 آبادی این شعور مجسم ده را به رخ دهاتیها نمیکشی؟که واقعهء اساسی چنین ممالکی این روزها در دهها میگذرد."